دشمن ناتنی pt

دشمن ناتنی pt15
جین سریع خودش رو به خونه رسوند و بعد به زیر زمین رفت و با سوهی که از خونریزی زیاد بیهوش شده بود و جونگکوک از ناباوری حرف اون دو نفر به دیوار تکیه داد بود مواجه شد.
بدون توجه به مرد سمت سوهی رفت و دستش رو باز کرد و رو دوشش انداخت و به سمت اتاق دکتر حرکت کرد.
.
$چه فکری با خودت کردی ک رفتی اون بچه رو زخمی کنی
-اگه بهم میگفتی بچه کیه نمیکردم.
$میدونی اگه باباش بفهمه نابود میشیم ؟
-حلش میکنم
جین به پسر نزدیک شد
$میخوای بری چیکار کنی؟بکی ببخشید سون هو من نمی‌دونستم سوهی دخترته بعدشم زخمیش کردم،تا اونم بکشتت دیگه همینو میخوای.
جونگکوک سرش رو بین دستاش گرفت و ماساژ داد
$هرکاری می‌کنی فقط خودت رو به کشتن نده بچه جون
.
با درد بدنش به هوش اومد و به دور و برش نگاه کرد.به این درد عادت داشت ولی این دفعه انگار بیشتر شده بود.
دکتری رو بالای سرش دید و با یادآوری چند ساعت پیش متوجه دلیل بیشتر شدن دردش رو فهمیده بود،زخمی که پشتش بود درد بدنش رو بیشتر میکرد .
¢زخمت رو زد عفونی کردم،اما نتونستم با کبودیات کاری کنم پس بهتره خودت یه جوری مخفیشون کنی
+نیازی نیست
سوهی از روی تخت بلند شد و به سمت خودش رفت و تو راه جیمین رو دید که با دیدن دختر حالتش از خنثی بودن به نگرانی تبدیل شد
~حالت خوبه؟
+آنقدر از بابام میترسید
سوهی پوزخندی زد و راهش رو ادامه داد
~بخاظر بابات نمیپرسم،بخاطر اینکه خواهر جونگکوکی میپرسم
+ناتنی،زیاد جدیش نگیر این موضوع رو
سوهی به در اتاقش رسید
+راستی به اون فرماندت بگو نگران نباشه بابام قرار نیست چیزی بفهمه
تموم شدن حرفش مصادف شد با بستن در .سریع سراغ لپتاپش رفت و بعد ایمیل تهیونگ رو دید
√حالت خوبه،چرا درمانگاه بودی؟
سوهی از پیگیر بودن داداشش خنده ای کرد و با سرعت براش تاپ کرد
+خوبم ،بعدا بهت توضیح میدم
√بابا قراره معرفیت کنه تو مهمونی فردا خودت رو آماده کن.
دیدگاه ها (۰)

دشمن ناتنیpt16سوهی با دیدن آخرین پیام تهیونگ لبخندی زد و لپت...

دشمن ناتنی pt17جیسونگ با گریه وارد خونه شد و نگاه تنفر باران...

دشمن ناتنیpt14-این همه مافیا تو شهر هست،چرا جاسوس خانواده کی...

دشمن ناتنیpt13بعد از چند دقیقه چیزی که میدید باعث اعصابنیتش ...

دوست پسر دمدمی مزاج

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۵ا.ت : خب نمیدونم بگو چرا اینجام (...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط