part 65
#part_65
#طاها
حولمو برداشتم رفتم تو حموم
دوش باز کردم و رفتم زیرش
آب یخ که به پوست تنم میخورد
هیچ حس خاصی نداشتم
گرمای تن رها رو هنوز حس میکردم
دوباره میخواستمش
طمع لباشو
گرمای دستاشو
صدا ضربان قلبشو
ناله ها شو
میخوامشون
اما حیف دیگه تموم شد
دیگه قرار نیس اتفاق بیوفته
فقط خدارو شکر هوشیاریم انقدری بود که بالایی سرش نیوردم وگرنه معلوم نبود الان چه اتفاقی واسش میوفتاد
بعد از دوش گرفتن حولمو پوشیدم و رفتم بیرون
رها لباساشو پوشیده بود و به تاج تخت تکیه داده بود و زانوهاشو بغل کرده بود
معلوم بود سعی میکرد عصبانیت خودش کنترل کنه
حرفی نزدم رفتم لباسامو پوشیدم
رها_میشه یه دست لباس بهم بدی به اینا راحت نیستم
یه هودی بنفش و شلوار مشکی بهش دادم
نمیدونم چرا حس میکردم بنفش بهش میاد
طاها-من میرم پایین توهم بپوش بیا پایین صبحونه بخور
رها-باش
صداش انقدر آروم بود که بزور شنیدم حرفی نزدم و اومدم بیرون
#شکلات_تلخ
#طاها
حولمو برداشتم رفتم تو حموم
دوش باز کردم و رفتم زیرش
آب یخ که به پوست تنم میخورد
هیچ حس خاصی نداشتم
گرمای تن رها رو هنوز حس میکردم
دوباره میخواستمش
طمع لباشو
گرمای دستاشو
صدا ضربان قلبشو
ناله ها شو
میخوامشون
اما حیف دیگه تموم شد
دیگه قرار نیس اتفاق بیوفته
فقط خدارو شکر هوشیاریم انقدری بود که بالایی سرش نیوردم وگرنه معلوم نبود الان چه اتفاقی واسش میوفتاد
بعد از دوش گرفتن حولمو پوشیدم و رفتم بیرون
رها لباساشو پوشیده بود و به تاج تخت تکیه داده بود و زانوهاشو بغل کرده بود
معلوم بود سعی میکرد عصبانیت خودش کنترل کنه
حرفی نزدم رفتم لباسامو پوشیدم
رها_میشه یه دست لباس بهم بدی به اینا راحت نیستم
یه هودی بنفش و شلوار مشکی بهش دادم
نمیدونم چرا حس میکردم بنفش بهش میاد
طاها-من میرم پایین توهم بپوش بیا پایین صبحونه بخور
رها-باش
صداش انقدر آروم بود که بزور شنیدم حرفی نزدم و اومدم بیرون
#شکلات_تلخ
۱۴.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.