part 67
#part_67
#رها
بلند شدم دستامو باز کردم و چشمامو بستم
یک قدم رفتم جلوتر
الان فقط کافی بود یه قدم دیگه برم
رها فقط یک قدم
یک قدم تا آرامش
یک قدم تا سکوت
یک قدم برو جلو
تا بتونی نفس بکشی
تا بتونی زندگی کنی
یه پامو بلند کردم
تصمیمو گرفتم
من میپرم
میپرم تا تموم کنم همه چیزو در اصل شروع کنم
این تنها راهمه
احساس سبکی میکردم
,میدونستم این اخرین لحظاتیه که قرار تو این دنیای پر از غبار غم نفس بکشم
یه نفس عمیق کشیدم
خدافظ...
دستایی دور کمرم پیچید و منو تو بغل گرم و نرمش جا کرد
با ترس چشمامو باز کردم که چهره طاها رو دیدم
با دیدن طاها از کارم پشیمون شدم
من میتونستم بدون این چشما دووم بیارم؟
اصلا تا وقتی که این چشما نگام میکنن من چرا نباید بخوام تو این دنیا باشم؟
طاها-چیکار داشتی میکردی ...احمق
لرزش صداشو واضح حس میکردم
باورم نمیشه طاها به خاطر من بغض کرده؟
با گریه اون اشکای منم سرازیر شدن
مثل دوتا دیوونه تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم
ازش جدا شدم
رها-اینجا چیکار میکنی؟
طاها-نگرانت بودم اومدم دنبالت
رها-باشه حالا برو
طاها-عمرا تنهات بزارم فکر کردی میزارم بلایی سر خودت بیاری؟
رها-به تو چه دلم میخواد هر کاری دوست دارم بکنم
طاها-میفهمی چی میگی؟ دلیل اینکارات چیه؟
رها-دلیل واضح تر از این که جایی تو این دنیا ندارم؟
طاها-کی گفته جایی نداری؟
رها-تو یه جا به من نشون بده که مال من باشه من غلط کنم دیگه همچین کاری کنم..... بگو دیگه؟ چرا ساکتی؟..... بگوووو
همه اینا رو با داد زدن به هم میگفتیم
طاها دستشو گذاشت رو قلبش
طاها-اینجا.....اینجا تا ابد مال توعه
با تعجب بهش خیره شدم
طاها-رها.....من.....من دوست.....
دستامو گذاشتم رو لباش
رها-هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم
خیره شد بهم
رها-این حرفاییم که اینجا زدیم فراموش میکنم....خدافظ
بدون نگاه کردن بهش راه افتادم
کاری کردم که هم قلب من بشکنه هم طاها
اما نمتونستم بزارم حرفشو بزنه
چون...
چون من یه پسرم...
#شکلات_تلخ
میدونم کاورشو ری.دم ولی به اون توجه نکنید 😔😂
#رها
بلند شدم دستامو باز کردم و چشمامو بستم
یک قدم رفتم جلوتر
الان فقط کافی بود یه قدم دیگه برم
رها فقط یک قدم
یک قدم تا آرامش
یک قدم تا سکوت
یک قدم برو جلو
تا بتونی نفس بکشی
تا بتونی زندگی کنی
یه پامو بلند کردم
تصمیمو گرفتم
من میپرم
میپرم تا تموم کنم همه چیزو در اصل شروع کنم
این تنها راهمه
احساس سبکی میکردم
,میدونستم این اخرین لحظاتیه که قرار تو این دنیای پر از غبار غم نفس بکشم
یه نفس عمیق کشیدم
خدافظ...
دستایی دور کمرم پیچید و منو تو بغل گرم و نرمش جا کرد
با ترس چشمامو باز کردم که چهره طاها رو دیدم
با دیدن طاها از کارم پشیمون شدم
من میتونستم بدون این چشما دووم بیارم؟
اصلا تا وقتی که این چشما نگام میکنن من چرا نباید بخوام تو این دنیا باشم؟
طاها-چیکار داشتی میکردی ...احمق
لرزش صداشو واضح حس میکردم
باورم نمیشه طاها به خاطر من بغض کرده؟
با گریه اون اشکای منم سرازیر شدن
مثل دوتا دیوونه تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم
ازش جدا شدم
رها-اینجا چیکار میکنی؟
طاها-نگرانت بودم اومدم دنبالت
رها-باشه حالا برو
طاها-عمرا تنهات بزارم فکر کردی میزارم بلایی سر خودت بیاری؟
رها-به تو چه دلم میخواد هر کاری دوست دارم بکنم
طاها-میفهمی چی میگی؟ دلیل اینکارات چیه؟
رها-دلیل واضح تر از این که جایی تو این دنیا ندارم؟
طاها-کی گفته جایی نداری؟
رها-تو یه جا به من نشون بده که مال من باشه من غلط کنم دیگه همچین کاری کنم..... بگو دیگه؟ چرا ساکتی؟..... بگوووو
همه اینا رو با داد زدن به هم میگفتیم
طاها دستشو گذاشت رو قلبش
طاها-اینجا.....اینجا تا ابد مال توعه
با تعجب بهش خیره شدم
طاها-رها.....من.....من دوست.....
دستامو گذاشتم رو لباش
رها-هیچی نگو نمیخوام چیزی بشنوم
خیره شد بهم
رها-این حرفاییم که اینجا زدیم فراموش میکنم....خدافظ
بدون نگاه کردن بهش راه افتادم
کاری کردم که هم قلب من بشکنه هم طاها
اما نمتونستم بزارم حرفشو بزنه
چون...
چون من یه پسرم...
#شکلات_تلخ
میدونم کاورشو ری.دم ولی به اون توجه نکنید 😔😂
۲۹.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.