دوستت دارم دیونه پارت۲۱ -امیر باز تو سر صبحی امدی واسه اذ
دوستت دارم دیونه #پارت۲۱ #-امیر باز تو سر صبحی امدی واسه اذیت کردن من..دستموبردکه موهاشوبکشموازصورتم فاصلش بدم دستموروموهاش گذاشتم زیادی نرم بودوبلند. مغزم إرور داد من که خونه نبودم که امیر بخواد اذیتم کنه..آروم چشمامو باز کردم....
-یا کل اماما این دیگه کیه.!! دیدی بی عفت شدم رفت. دستمو رولباسام کشیدم.صورتش تو چند سانتی صورتم بود ودستم منم زیر سرش...--یاامام هشتم بی آبروشدم رفت حالا هیچکس منو نمیگیره سریع دستمو از زیر سرش بیرون کشیدم واز جام بلند شدم.آخه دختره ای دیونه نمیگی اگه یکی ببینه چه بلایی سرمن بیچاره میارن.بااخم نگاهش میکردم..عین بچه ها تو خودش جمع شده بود.اخمم ازبین رفت پتوی روشو درست کردمویکم دیگه نگاهش کردم..صورت کوچولویی داشت درست عین بچه هالبخندی روی لبم جاخوش کردم...بارون تند به شیشه ای پنجره میخورد..از اتاق بیرون رفتم...بادیدن نیلوفر بهش سلام کردم بااخمای تو هم جوابمو دادکه اگه نمیداد سنگین تربود...از کنارم رد شد.
این چش شده امروزبراخلاق شده..
نکنه منو رویارو تو اون وضعیت دیده...ای خدا
..صورتمو شستمواز دستشویی بیرون امدم داخل اتاق پرستاراشدم داشتن صبحانه میخوردن...
-سلام صبح همگی بخیر..همه جوابمو دادن جز نیلوفر..باکنایه گفت:
-بعضیاخوب بلدن از بیماراسوء استفاده کنن واقعا براشون متاسفم...خوب فهمیدم منظورش منم...چیزی نگفتم بیخیال براخودم چای ریختم..همه از جاشون بلند شدن واز اتاق بیرون رفتن...
-خانم محمدی میشه بمونی کارتون دارم...به آرومی سرجاش نشست وبه خانم جعفری که منتظرش جلو دروایستاده بود اشاره کرد که بره..اونم رفت..روی صندلی نشستم...
-شما صبح منو...
-لازم نیست بازگوکنین بله دیدم ومن به شمااجازه نمیدم از اون دختره بیچاره سوءاستفاده کنین اون الان تحت درمانه هیچ درکی از دنیایی اطرافش نداره واین دلیل نمیشه که شما چون مسولیتشو برعهده گرفتین بخواین هر کاری که دلتون میخواد انجام بدین...ایناروگفت وسکوت کرد....
-حرفاتون تموم شد یابازم هست..چیزی نگفت..ادامه دادم.
ببین خانم محترم من اینقدر عوضی وپست نیستم که با اینکه میدونم دختره بیماره بخوام ازش سوءاستفاده کنم مریض که نیستم...خودتون میگین اون از دنیایی اطرافش غافله واینکه دیشب تو بغل من خوابیده بود بخاطر غافل بودن از دنیایی اطرافشه..من سوءاستفادنکردم ازش... بهتره زود قضاوت نکنی ..من اگه میخواستم سوءاستفاده کنم دورو اطرافم پراز دختره میرفتم بااونا نه اینکه بیام به یه دختر بچه ای دیونه که عقلش سرجاش نیست دست درازی کنم..از جام بلندشدمو خواستم از اتاق بیرون برم..دوباره سمتش چرخیدم..
-درضمن از هرکسی انتظار داشتم. علا شما که بخواد راجب دیگران زود قضاوت کنه..اینو گفتمو از اتاق بیرون رفتم.....
نویسنده:S
-یا کل اماما این دیگه کیه.!! دیدی بی عفت شدم رفت. دستمو رولباسام کشیدم.صورتش تو چند سانتی صورتم بود ودستم منم زیر سرش...--یاامام هشتم بی آبروشدم رفت حالا هیچکس منو نمیگیره سریع دستمو از زیر سرش بیرون کشیدم واز جام بلند شدم.آخه دختره ای دیونه نمیگی اگه یکی ببینه چه بلایی سرمن بیچاره میارن.بااخم نگاهش میکردم..عین بچه ها تو خودش جمع شده بود.اخمم ازبین رفت پتوی روشو درست کردمویکم دیگه نگاهش کردم..صورت کوچولویی داشت درست عین بچه هالبخندی روی لبم جاخوش کردم...بارون تند به شیشه ای پنجره میخورد..از اتاق بیرون رفتم...بادیدن نیلوفر بهش سلام کردم بااخمای تو هم جوابمو دادکه اگه نمیداد سنگین تربود...از کنارم رد شد.
این چش شده امروزبراخلاق شده..
نکنه منو رویارو تو اون وضعیت دیده...ای خدا
..صورتمو شستمواز دستشویی بیرون امدم داخل اتاق پرستاراشدم داشتن صبحانه میخوردن...
-سلام صبح همگی بخیر..همه جوابمو دادن جز نیلوفر..باکنایه گفت:
-بعضیاخوب بلدن از بیماراسوء استفاده کنن واقعا براشون متاسفم...خوب فهمیدم منظورش منم...چیزی نگفتم بیخیال براخودم چای ریختم..همه از جاشون بلند شدن واز اتاق بیرون رفتن...
-خانم محمدی میشه بمونی کارتون دارم...به آرومی سرجاش نشست وبه خانم جعفری که منتظرش جلو دروایستاده بود اشاره کرد که بره..اونم رفت..روی صندلی نشستم...
-شما صبح منو...
-لازم نیست بازگوکنین بله دیدم ومن به شمااجازه نمیدم از اون دختره بیچاره سوءاستفاده کنین اون الان تحت درمانه هیچ درکی از دنیایی اطرافش نداره واین دلیل نمیشه که شما چون مسولیتشو برعهده گرفتین بخواین هر کاری که دلتون میخواد انجام بدین...ایناروگفت وسکوت کرد....
-حرفاتون تموم شد یابازم هست..چیزی نگفت..ادامه دادم.
ببین خانم محترم من اینقدر عوضی وپست نیستم که با اینکه میدونم دختره بیماره بخوام ازش سوءاستفاده کنم مریض که نیستم...خودتون میگین اون از دنیایی اطرافش غافله واینکه دیشب تو بغل من خوابیده بود بخاطر غافل بودن از دنیایی اطرافشه..من سوءاستفادنکردم ازش... بهتره زود قضاوت نکنی ..من اگه میخواستم سوءاستفاده کنم دورو اطرافم پراز دختره میرفتم بااونا نه اینکه بیام به یه دختر بچه ای دیونه که عقلش سرجاش نیست دست درازی کنم..از جام بلندشدمو خواستم از اتاق بیرون برم..دوباره سمتش چرخیدم..
-درضمن از هرکسی انتظار داشتم. علا شما که بخواد راجب دیگران زود قضاوت کنه..اینو گفتمو از اتاق بیرون رفتم.....
نویسنده:S
۶.۵k
۱۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.