پارت11
#پارت11
❤ ️تنهایی عشق ❤ ️
رایان با غرور برگه اش رو گرفت و رفت نشست سعی داشتم از اون دور ببینم چه نمره ای گرفته ولی اصلا فایده نداشت...
که متوجه شدم آقای رئیسی بهم زل زده اه بازم این ایـــش رومو اونطرف کردم که صدام زد
-خانم رستمی با شما بودم
+بله؟؟واسه چی؟؟
بچه ها زدن زیر خنده که یه انگشت فرو رفت توی پهلوم
+آخ
-میخوام برگتونو امضا کنم لطف کنین بیاید پای میز ...
همونطور که دنبال اونی میگشتم که پهلوم رو سوراخ کرد گفتم:
-آهـــا بله...
رفتم سر میزو با فاصله ازش ایستادم شروع کرد به امضا کردن برگه ام منم استرسم بیشتر میشد و توی دلم صلوات میفرستادم و به برگه فوت می کردم.
تا الان که خداروشکر هیچی غلط نداشتم...کاش بتونم از رایان بیشتر بگیرم چون دفعه ی قبل که نمره هارو زده بودند به دیوار توی سالن همش مسخرم میکرد و نمره ام رو به رخم میکشید و این تقریا کار همیشه اش وقتی نمره ام کمتر میشد بود...
وقتی برگه رو جلوم گرفت به خودم اومدم
و اولین چیزی که دیدم نمره ی۲۰بالای برگه ام بود ...
از خوشحالی نزدیک بود جیغ بزنم ولی خودمو کنترل کردم و خوشحال از خرخونی کردنم که نتیجه داد ...
-عالیه خانم رستمی بهترین نمره
اخجــون پس از رایان بیشتر شدم.
-ایول دمت گرم اقای رئیسی
-چــــی؟
تک خنده ای کردمو گفتم:
-هیچی..
رفتم شنگول سر جام نشستم
مثل اینکه بعد از من کس دیگه ای نبود و برگه ی من رو اخر همه امضا کرده بود...
اقای رئیسی از جاش بلند شدو گفت:
-بعضی هاتون خیلی نمره های افتضاحی گرفتین و اصلا ازتون چنین انتظاری نداشتم...اما بعضی هاتون هم واقعا تلاشتون رو کرده بودید و واقعا بهشون تبریک میگم..
و بعد نیم نگاهی بهم انداخت
ادامه داد:چون نمره ی بیشترتون افتضاح بود و این یکی از مهمترین امتحاناتتون بود نمرات رو توی پانل تو سالن میگذارم تا درس عبرتی براتون بشه که بهتر درس بخونید.
صدای بعضی از بچه ها در اومد که نه و دفعه ی بعدی و حالا ببخشید...
من هم از خدا خواسته حالا بهتر میشد حالش رو بگیرم ...همه سرشون توی برگه هاشون بودو واسه خودشون غر میزدند بعضی ها هم بیخیال به وسایلاشون ور میرفتن
نگاهی به رایان انداختم که شدید غرق برگه اش بود.
آروم از پشت سر رفتم بالای سرش و نگاهی به برگه اش انداختم:
_۱۶/۲۵_
توی دلم گفتم ایول...و صدام رو صاف کردمو گفتم:
-این دفعه رو که باختی بچه سوسول
برگشتو نگاهی با خشم بهم انداخت و گفت :هه کور خوندی ..من باختم؟؟مثل اینکه نمره ی من از همه ی بچه ها بیشتر شده پس عوض کار صبحت حالتو میگیرم..
آها پس بگو چرا عصانیه هنوز صبح رو فراموش نکرده(خب منم بودم با اون کاری که نو کردی فراموش نمیکردم) باشه بابا ای به ذهنم گفتمو رو به رایان ادامه دادم:
-حتما اقای رئیسی بهت گفته بالاترین نمره رو تا اونموقع گرفتی...ولی یادت نیست که بعد تو برگه ی من رو امضا کرد؟؟؟بچه سوسول
-اَه انقد بهم نگو بچه سوسول داداشت سوسوله بابا... حالا چند شدی؟؟هر چند برام اهمیت نداره...
-اولا داداش من خیلی هم مثبتو خوبه مثل تو و دوست دخترت جلف و بی ریخت نیست..وچون خـــیـــلـی اصرار میکنی بهت لطف میکنم و میگم که نمره ام۲۰شده و تو باختی...(و زبونم رو براش بیرون آوردم)
-باشه بابا... تو بردی میشه حالا از جلو چشمام دور بشی هوا بهم نمیرسه...
-باشه ولی منتظر عواقبش باش ...بای
منتظر نظرانتون هستم...
❤ ️تنهایی عشق ❤ ️
رایان با غرور برگه اش رو گرفت و رفت نشست سعی داشتم از اون دور ببینم چه نمره ای گرفته ولی اصلا فایده نداشت...
که متوجه شدم آقای رئیسی بهم زل زده اه بازم این ایـــش رومو اونطرف کردم که صدام زد
-خانم رستمی با شما بودم
+بله؟؟واسه چی؟؟
بچه ها زدن زیر خنده که یه انگشت فرو رفت توی پهلوم
+آخ
-میخوام برگتونو امضا کنم لطف کنین بیاید پای میز ...
همونطور که دنبال اونی میگشتم که پهلوم رو سوراخ کرد گفتم:
-آهـــا بله...
رفتم سر میزو با فاصله ازش ایستادم شروع کرد به امضا کردن برگه ام منم استرسم بیشتر میشد و توی دلم صلوات میفرستادم و به برگه فوت می کردم.
تا الان که خداروشکر هیچی غلط نداشتم...کاش بتونم از رایان بیشتر بگیرم چون دفعه ی قبل که نمره هارو زده بودند به دیوار توی سالن همش مسخرم میکرد و نمره ام رو به رخم میکشید و این تقریا کار همیشه اش وقتی نمره ام کمتر میشد بود...
وقتی برگه رو جلوم گرفت به خودم اومدم
و اولین چیزی که دیدم نمره ی۲۰بالای برگه ام بود ...
از خوشحالی نزدیک بود جیغ بزنم ولی خودمو کنترل کردم و خوشحال از خرخونی کردنم که نتیجه داد ...
-عالیه خانم رستمی بهترین نمره
اخجــون پس از رایان بیشتر شدم.
-ایول دمت گرم اقای رئیسی
-چــــی؟
تک خنده ای کردمو گفتم:
-هیچی..
رفتم شنگول سر جام نشستم
مثل اینکه بعد از من کس دیگه ای نبود و برگه ی من رو اخر همه امضا کرده بود...
اقای رئیسی از جاش بلند شدو گفت:
-بعضی هاتون خیلی نمره های افتضاحی گرفتین و اصلا ازتون چنین انتظاری نداشتم...اما بعضی هاتون هم واقعا تلاشتون رو کرده بودید و واقعا بهشون تبریک میگم..
و بعد نیم نگاهی بهم انداخت
ادامه داد:چون نمره ی بیشترتون افتضاح بود و این یکی از مهمترین امتحاناتتون بود نمرات رو توی پانل تو سالن میگذارم تا درس عبرتی براتون بشه که بهتر درس بخونید.
صدای بعضی از بچه ها در اومد که نه و دفعه ی بعدی و حالا ببخشید...
من هم از خدا خواسته حالا بهتر میشد حالش رو بگیرم ...همه سرشون توی برگه هاشون بودو واسه خودشون غر میزدند بعضی ها هم بیخیال به وسایلاشون ور میرفتن
نگاهی به رایان انداختم که شدید غرق برگه اش بود.
آروم از پشت سر رفتم بالای سرش و نگاهی به برگه اش انداختم:
_۱۶/۲۵_
توی دلم گفتم ایول...و صدام رو صاف کردمو گفتم:
-این دفعه رو که باختی بچه سوسول
برگشتو نگاهی با خشم بهم انداخت و گفت :هه کور خوندی ..من باختم؟؟مثل اینکه نمره ی من از همه ی بچه ها بیشتر شده پس عوض کار صبحت حالتو میگیرم..
آها پس بگو چرا عصانیه هنوز صبح رو فراموش نکرده(خب منم بودم با اون کاری که نو کردی فراموش نمیکردم) باشه بابا ای به ذهنم گفتمو رو به رایان ادامه دادم:
-حتما اقای رئیسی بهت گفته بالاترین نمره رو تا اونموقع گرفتی...ولی یادت نیست که بعد تو برگه ی من رو امضا کرد؟؟؟بچه سوسول
-اَه انقد بهم نگو بچه سوسول داداشت سوسوله بابا... حالا چند شدی؟؟هر چند برام اهمیت نداره...
-اولا داداش من خیلی هم مثبتو خوبه مثل تو و دوست دخترت جلف و بی ریخت نیست..وچون خـــیـــلـی اصرار میکنی بهت لطف میکنم و میگم که نمره ام۲۰شده و تو باختی...(و زبونم رو براش بیرون آوردم)
-باشه بابا... تو بردی میشه حالا از جلو چشمام دور بشی هوا بهم نمیرسه...
-باشه ولی منتظر عواقبش باش ...بای
منتظر نظرانتون هستم...
۱۴.۱k
۰۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.