عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت19
گفت چون جدیدن خیلی اخلاقش رو عصاب بود تازع دارع ادم میش
اروم خندیدیم
گفتم طاها
گفت جونم
مظلوم نگاش کردم گفتم بریم خرید؟لباس ندارم
اروم لبخند زد گفت اینجچری نگام میکنی میتونم بگم ن
ک فریال گفت اهم اهم مام اینجاییما بچها بیاین بریم بیرون ک حس میکنم قرار کارای١٨+ کنن
خندیدیم ک طاها گفت بچ ها شمام میاین خرید
مبین گفت امم ن بابا من خستم
ک نازی مظلوم سرشو گذاشت رو کتفش گفت مبین
مبین یع اوف کشید گفت باش بریم
شکیب گفت ما نمیا..
ک فریال حرفشو غط کرد گفتی چی گفتی
با ترس ساختگی گفت ام ام هیچی میگم ما بریم امادع شیم بریم بریم
یکم خندیدیم بچ ها رفتن امادع شن دست طاها رو کشیدم رفتیم سمت توالت اروم گردنشو شستم اوهع چقد کبودع اشکال ندارع الا هردومون مهر مالکیت دارم اروم لبخند زدم جایی ک کبود بودو بوسیدم اروم لبخند زد رفتیم بیرون لباسمو عوض کردم چون یکم خونی بودم شالمو سرم کردم یع رژ خیلی کمرنگ زدم فقد در حدی ک کبودیش کمتر دیدع شع برگشتم سمت طاها
با اخم داش نگام میکرد یع لحظع ترسیدم اومد سمتم یع نگا ب لبم کرد اخماش باز شد
گفت اممم حالا خوبع همینطوری ارایش کن
اروملبخند زدم اومد سمتم دستمو گرفت دست ت دست رفتیم سمت در رفتیم پایین بچ ها رو کاناپع ها نشستع بودن تا مارو دیدن پاشدن
شکیب گفت بریم
طاها گفت بریم داداش
داشتیم میرفتیم سمت در ک یع صدای اومد اروم گوش دادم دوتا دختر بودن
دختر اولیع∶این همون دخترس ک نرگس خانوم میگفت
دختر دومی∶ار ار خودش
دختر اولی∶هه اینم مث بقیع رلای اقاس دیگ عین همشون هرزع عین همشون دنبال پول عین همشون تاریخ مصرف دار بد یع مدت کوتا اقا عین اشغال پرتش میکنع بیرون
یع قطر اشک از کنار چشم ریخت ک طاها برگشت سمتشون داد زد امیر یع پسرع اومد گفت جان داداش
طاها با عصبانیت گفت بندازشون بیرون با سر ب اون دوتا دختر اشارع کر دخترا شرو کردن ب گریع اون پسرع اون دوتارو بیرون کرد ک طاها رفت وسط خونع عربدع زد یک بار میگم بار دوم عین اشغال میندازم بیرون رها زنع منع و خانومع این خونس هر بی احترامی یا هرچی ک باعث اذییت شدنش بشع عین اون دوتا پرت میشع بیرون
خدمتکارا همع با ترس ب طاها نگا میکردن ک ادامع داد این عمارت فقد یع ملکع دارع اونم رهاس پس خفع شید سرتون ت کار خودتون باش
بد اومد سمتم دستمو گرفت رفت سمت در....
ادامه دارد ...
#پارت19
گفت چون جدیدن خیلی اخلاقش رو عصاب بود تازع دارع ادم میش
اروم خندیدیم
گفتم طاها
گفت جونم
مظلوم نگاش کردم گفتم بریم خرید؟لباس ندارم
اروم لبخند زد گفت اینجچری نگام میکنی میتونم بگم ن
ک فریال گفت اهم اهم مام اینجاییما بچها بیاین بریم بیرون ک حس میکنم قرار کارای١٨+ کنن
خندیدیم ک طاها گفت بچ ها شمام میاین خرید
مبین گفت امم ن بابا من خستم
ک نازی مظلوم سرشو گذاشت رو کتفش گفت مبین
مبین یع اوف کشید گفت باش بریم
شکیب گفت ما نمیا..
ک فریال حرفشو غط کرد گفتی چی گفتی
با ترس ساختگی گفت ام ام هیچی میگم ما بریم امادع شیم بریم بریم
یکم خندیدیم بچ ها رفتن امادع شن دست طاها رو کشیدم رفتیم سمت توالت اروم گردنشو شستم اوهع چقد کبودع اشکال ندارع الا هردومون مهر مالکیت دارم اروم لبخند زدم جایی ک کبود بودو بوسیدم اروم لبخند زد رفتیم بیرون لباسمو عوض کردم چون یکم خونی بودم شالمو سرم کردم یع رژ خیلی کمرنگ زدم فقد در حدی ک کبودیش کمتر دیدع شع برگشتم سمت طاها
با اخم داش نگام میکرد یع لحظع ترسیدم اومد سمتم یع نگا ب لبم کرد اخماش باز شد
گفت اممم حالا خوبع همینطوری ارایش کن
اروملبخند زدم اومد سمتم دستمو گرفت دست ت دست رفتیم سمت در رفتیم پایین بچ ها رو کاناپع ها نشستع بودن تا مارو دیدن پاشدن
شکیب گفت بریم
طاها گفت بریم داداش
داشتیم میرفتیم سمت در ک یع صدای اومد اروم گوش دادم دوتا دختر بودن
دختر اولیع∶این همون دخترس ک نرگس خانوم میگفت
دختر دومی∶ار ار خودش
دختر اولی∶هه اینم مث بقیع رلای اقاس دیگ عین همشون هرزع عین همشون دنبال پول عین همشون تاریخ مصرف دار بد یع مدت کوتا اقا عین اشغال پرتش میکنع بیرون
یع قطر اشک از کنار چشم ریخت ک طاها برگشت سمتشون داد زد امیر یع پسرع اومد گفت جان داداش
طاها با عصبانیت گفت بندازشون بیرون با سر ب اون دوتا دختر اشارع کر دخترا شرو کردن ب گریع اون پسرع اون دوتارو بیرون کرد ک طاها رفت وسط خونع عربدع زد یک بار میگم بار دوم عین اشغال میندازم بیرون رها زنع منع و خانومع این خونس هر بی احترامی یا هرچی ک باعث اذییت شدنش بشع عین اون دوتا پرت میشع بیرون
خدمتکارا همع با ترس ب طاها نگا میکردن ک ادامع داد این عمارت فقد یع ملکع دارع اونم رهاس پس خفع شید سرتون ت کار خودتون باش
بد اومد سمتم دستمو گرفت رفت سمت در....
ادامه دارد ...
۳۷.۶k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹