عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت20
سمتم دستمو گرفت رفت سمت در رفتیم بیرون اروم اشکام رو صورتم میریخت رفتیم سمت ماشین
طاها گفت ببینمت رها
سرم پایین بود نمیخاستم اشکامو ببینع با دستش سرم و گرفت بالا با تعجب ب چشام زل زد بد کلافع دستی تو موهاش کشید محکم بغلم کرد اروم پیش گوشم پچ زد
نمتونم ببینم چشای خشگلت خیس باشها
مبین اومد سمتمون گفت چیشدع
طاها اروم گفت چیزی نیس بریم
هرکی سوار ماشین خودش شد طاها ازم جدا شد اروم اشکامو پاک کرد گفت هیسس دیگ نمیخام گریع کنی باشع
اروم سر تکون دادم دستمو گرفت رفتیم تو ماشین روند سمت پاساژ
*چن ماه بعد*
طاها∶اوفف دورزع رهارو ندیدم دارم روانی میشم وای همینطور تو فکر رها بودم ک گوشیم زنگ خورد اوف شکیبع جوابشو دادم
بلع شکیب
گفت سلام ار منم خوبم
کلافع گفتم کارتو بگو زر مفت نزن
گفت منم دوست دارم
عصبی گفتم میگی یا غط کنم
گفت چتع بابا نخوریمون میخاستم بگم بریم شمال
گفتم اوفف شمال ن ولی هروقت میریم یع چی میشع شمال نمیام
گفت اممم خو بریم مسافرت
گفتم بریم ولی کجا
یکم فک کرد گفت امم بریم کیش
گفتم ار خوبع بابام اونجا یع ویلا دارع کیلیدشو میگیرم
گفت ایول داداش اوکیع پس من با مبین و نازنین و فریال هماهنگ میکنم توعم با رها
گفتم باش ولی کی میریمو چقد میمونیم
گفت امم فردا میریم امم شاید یع ماه بمونیم
اروم گفتم باش پس میبینمت فلن
گفت منم فلن
خیلی خوشحال بودم بلخرع رهارو میدیدم و قرار یع ماه پیشم باشع و این عالیع زنگ زدم ب رها سر بوق دووم جواب داد با صدایی ک خوشحال بود گفت سلام زشتم
اروم لبخند زدم گفتم سلام دورت بگردم خوبی
گفت اوهوم خوبم خودت چی
گفتم منم وقتی خوبی خوبم راستی رها
گفت جانم
گفتم شکیب زنگ زد گفت بریم مسافرت کیش
گفت اممم خو کی میریم و چقد میمونیم
گفتم امم فردا و یع ماه میمونیم
گفت زیادع ولی باش مامانمو راضی میکنم با بابا حرف بزنع
گفتم باشع فردا صب ساعت٧میام دنبالت
گفت باش
اروم گفتم شب بخیر همسرم
مستانع خندید گفت شب بخیر
گوشیو غط کرد
ادامه. دارد ....
#پارت20
سمتم دستمو گرفت رفت سمت در رفتیم بیرون اروم اشکام رو صورتم میریخت رفتیم سمت ماشین
طاها گفت ببینمت رها
سرم پایین بود نمیخاستم اشکامو ببینع با دستش سرم و گرفت بالا با تعجب ب چشام زل زد بد کلافع دستی تو موهاش کشید محکم بغلم کرد اروم پیش گوشم پچ زد
نمتونم ببینم چشای خشگلت خیس باشها
مبین اومد سمتمون گفت چیشدع
طاها اروم گفت چیزی نیس بریم
هرکی سوار ماشین خودش شد طاها ازم جدا شد اروم اشکامو پاک کرد گفت هیسس دیگ نمیخام گریع کنی باشع
اروم سر تکون دادم دستمو گرفت رفتیم تو ماشین روند سمت پاساژ
*چن ماه بعد*
طاها∶اوفف دورزع رهارو ندیدم دارم روانی میشم وای همینطور تو فکر رها بودم ک گوشیم زنگ خورد اوف شکیبع جوابشو دادم
بلع شکیب
گفت سلام ار منم خوبم
کلافع گفتم کارتو بگو زر مفت نزن
گفت منم دوست دارم
عصبی گفتم میگی یا غط کنم
گفت چتع بابا نخوریمون میخاستم بگم بریم شمال
گفتم اوفف شمال ن ولی هروقت میریم یع چی میشع شمال نمیام
گفت اممم خو بریم مسافرت
گفتم بریم ولی کجا
یکم فک کرد گفت امم بریم کیش
گفتم ار خوبع بابام اونجا یع ویلا دارع کیلیدشو میگیرم
گفت ایول داداش اوکیع پس من با مبین و نازنین و فریال هماهنگ میکنم توعم با رها
گفتم باش ولی کی میریمو چقد میمونیم
گفت امم فردا میریم امم شاید یع ماه بمونیم
اروم گفتم باش پس میبینمت فلن
گفت منم فلن
خیلی خوشحال بودم بلخرع رهارو میدیدم و قرار یع ماه پیشم باشع و این عالیع زنگ زدم ب رها سر بوق دووم جواب داد با صدایی ک خوشحال بود گفت سلام زشتم
اروم لبخند زدم گفتم سلام دورت بگردم خوبی
گفت اوهوم خوبم خودت چی
گفتم منم وقتی خوبی خوبم راستی رها
گفت جانم
گفتم شکیب زنگ زد گفت بریم مسافرت کیش
گفت اممم خو کی میریم و چقد میمونیم
گفتم امم فردا و یع ماه میمونیم
گفت زیادع ولی باش مامانمو راضی میکنم با بابا حرف بزنع
گفتم باشع فردا صب ساعت٧میام دنبالت
گفت باش
اروم گفتم شب بخیر همسرم
مستانع خندید گفت شب بخیر
گوشیو غط کرد
ادامه. دارد ....
۳۴.۷k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹