عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت18
خاستم چیزی بگم ک برگشت سمتم چشاش خمار خمار بود اروم چشاشو بوسیدم کشیدمش تو بغلم سرشو فرو کرد تو گردنم اروم سرش بوسیدم دستمو کردمو تو موهاش اروم نازش کردم نمیدونم چقد گذشت ک چشام گرم شد
رها∶چشامو اروم باز کردم هنوز تو بغل طاها بودم سرم تو گردنش بود یع نفس عمیق تو گردنش کشیدم نمیدونم چرا ولی دوس داشتم عطر گردنشو وارد ریع هام کنم بد یکم گردنشو نگا کردم یکم خودشو خاب خاب بود خو الا چطور بیدارش کنم امممم یکم فک کردم بد با فکر شیطانی ک ب سرم زد یع لبخند زدم اروم دوبارع سرمو بردم تو گردنش بد با تموم قدرتم دندونامو فرو کردم تو گردنش با عربدع پاشد نشست دستش رو گردنش با چشایی ک ازش درد میبارید نگام میکرد یع لحظع پشیمون شدم از کارم
دستشو نگا کرد یکم خونی بود
با عصبانیت سرشو اورد بالا بم نگا کرد بد باتشر گفت چی کار میکنی رها
با بغض نگاش کردم
ک دستمو گرفت بغلمم کرد
اروم کنار گوشم پچ زدی اینجوری نگا میکنی من میمیرما
اروم گفتم خدانکنع طاهام
مکث کرد فک کنم تعجب کردع بود اروم سرمو اوردم بالا دیدم دارع با تعجب نگام میکنع
گفتم همم
با تعجب پرسید چی گفتی الا
جوابشو اروم دادم مگ مال من نیسی
اروم سر تکون داد ادامع دادم پس منم گفتم طاهام ینی طاهای من
اروم خندید خم شد خاست لبامو ببوسع ک در ب شدت باز شد هردومون بگشتیم بچ ها بودن شکیب با ترس گفت چیشد چرا طاها عربدع زد
طاها گفت امم هیچی خاب بودم رها گازم گرف
ک مبین گفت اها واس همی گردنت خونیع
اروم سر تکون داد از خجال لپام گل انداختع بود
نازی گفت هعیی رها کاش محکم تر میگرفتی حداقل دلمون خنک میشد
اروم خندیدم گفتم چرا
گفت....
ادامه دارد ....
#پارت18
خاستم چیزی بگم ک برگشت سمتم چشاش خمار خمار بود اروم چشاشو بوسیدم کشیدمش تو بغلم سرشو فرو کرد تو گردنم اروم سرش بوسیدم دستمو کردمو تو موهاش اروم نازش کردم نمیدونم چقد گذشت ک چشام گرم شد
رها∶چشامو اروم باز کردم هنوز تو بغل طاها بودم سرم تو گردنش بود یع نفس عمیق تو گردنش کشیدم نمیدونم چرا ولی دوس داشتم عطر گردنشو وارد ریع هام کنم بد یکم گردنشو نگا کردم یکم خودشو خاب خاب بود خو الا چطور بیدارش کنم امممم یکم فک کردم بد با فکر شیطانی ک ب سرم زد یع لبخند زدم اروم دوبارع سرمو بردم تو گردنش بد با تموم قدرتم دندونامو فرو کردم تو گردنش با عربدع پاشد نشست دستش رو گردنش با چشایی ک ازش درد میبارید نگام میکرد یع لحظع پشیمون شدم از کارم
دستشو نگا کرد یکم خونی بود
با عصبانیت سرشو اورد بالا بم نگا کرد بد باتشر گفت چی کار میکنی رها
با بغض نگاش کردم
ک دستمو گرفت بغلمم کرد
اروم کنار گوشم پچ زدی اینجوری نگا میکنی من میمیرما
اروم گفتم خدانکنع طاهام
مکث کرد فک کنم تعجب کردع بود اروم سرمو اوردم بالا دیدم دارع با تعجب نگام میکنع
گفتم همم
با تعجب پرسید چی گفتی الا
جوابشو اروم دادم مگ مال من نیسی
اروم سر تکون داد ادامع دادم پس منم گفتم طاهام ینی طاهای من
اروم خندید خم شد خاست لبامو ببوسع ک در ب شدت باز شد هردومون بگشتیم بچ ها بودن شکیب با ترس گفت چیشد چرا طاها عربدع زد
طاها گفت امم هیچی خاب بودم رها گازم گرف
ک مبین گفت اها واس همی گردنت خونیع
اروم سر تکون داد از خجال لپام گل انداختع بود
نازی گفت هعیی رها کاش محکم تر میگرفتی حداقل دلمون خنک میشد
اروم خندیدم گفتم چرا
گفت....
ادامه دارد ....
۶۳.۳k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹