رمان:من ارباب توعم
رمان:من ارباب توعم
part37
نیکا:بده متین میفهمی خاهرم داره میمیره
متین:نیکا داداشته من رفتم
نیکا:برو
متین:دیدم داره میره سمت ماشین ارسلاااان
ارسلان:فهمیدم متین صدام زد ولی توجهی نکردم
متین:ارسلان وایساا
ارسلان:وایسادم ببینم چی میگه
متین: تو راه نیکا زنگم زد
جانم نیکا
نیکا:متین دیانا به هوش اومدههه🙂
متین:خبببب
نیکا:ولی همش میگه ارسلان سریع ارسلانو بیار
متین:اوکیهه
ارسلاااان
ارسلان:بگو متین
متین:چیزه نیکا زنگ زد گف دیانا به هوش اومده بعد میگه ارسلان بیاد
ارسلان:متین رو کنار زدم و دوییدم رفتم اتاق که دیانا توش بود
سریع درو باز کردم دیدم نیکا نشسته
نیکا:داداشیی ببخشید اعصابم خورد بود یهو به هوش اومد شاید حضور تورو حص کرده
ارسلان:دیانااا
دیانا:ا..ا..ارسلانننن
ارسلان:جانممم
دیانا:ب..بیاا ج..جلو
ارسلان:جانم قشنگم
دیانا:ب..ب..بخشید
ارسلان:فداتشم من بخشیدم تو زود خوب شو البته تو باید ببخشی که زدمت
دیانا:خ.خدا نکنه م...م..من ب..بخشیدمت
ارسلان:قول بده زود خوب شی
دیانا:بیا قول🤝🏻
ارسلان:منتظرم زود خوب شی باشهه؟؟
دیانا:ب..باشه
ارسلان:سرشو بوز کردم از اتاق اومد بیرون با نیکا
نیکا:خیلی خوشحال بودم از خوشحالی زیاد پریدم بغل ارسلان
ارسلان:نیکا چت شد یهو تو که تا چن دیقه پیش میخاستی پشت دستی بزنی
نیکا:نه دیگه داداش عصبی بودم دیگهه
ارسلان:دیدم دکتر اومد
دیکتر:همسر خانم رحیمی کیه؟
ارسلان:من اقتی دکتر بفرمایید
دکتر:بریم اتاق من
خب ببینید اقای
ارسلان:کاشی
خب اقای کاشی ایشون قلبشون حساس شده و اگه کوچکترین استرس یا نگرانی بهش وارد بشه خدایی نکرده میمیره ولی اگه خیلی مراقبش باشین سعی کنین هیچ استرسی یا نگرانی نداشته باشه میتونه به زودی خوب شه
ارسلان:خیلی ممنون اقای دکتر
دکتر:راستی
ارسلان:جانم اقای دکتر
دکتر:تا سرمشون تموم شه مرخصن
ارسلان:ممنون
دیانا:بلند داد زدم ارسلااان
ارسلان:صدای دیانا رو شنیدم رفتم داخل
دیانا:ارسلانن
ارسلان:جانم قشنگممم
دیانا:کجا بودیی
ارسلان:رفتم پیش دکترت ببینم کی مرخص میشی
دیانا:اهانن
ارسلان:خب جانم کاری داشتی؟
دیانا:نه پیشم بشین
ارسلان:چشم
دیانا:ارسلان کی عقد میکنیم؟
ارسلان:هروقت تو بخای قشنگم
دیانا:هر چی زودتر بهتر
ارسلان:چشم
دیانا:🙂
ارسلان:دیانامم
دیانا:جانممم
ارسلان:دوزت دارمم💜:)
دیانا:من بیشتر🤍:)
ارسلان:خب دیانا خانم صبر کن برم به پرستار بگم بیاد سرمتو بکشه
دیانا:نه تو نرو به متین بگو بره
ارسلان:باشه
متین!
متین:جان داداش
ارسلان:به پرستار بگو بیاد سرم دیانا رو بکشه
متین:باشه داداش
ارسلان:رفتم داخل
دیانا:ارسلاان
ارسلان:جانمم
دیانا:قول بده دیگه نزنیم🙂
ارسلان:دستم بشکنه اگه یه بار دیگه روت بلند شه🙂🤝🏻
دیانا:.....
خب بوز بای💜🦇⛓🦉🤍
part37
نیکا:بده متین میفهمی خاهرم داره میمیره
متین:نیکا داداشته من رفتم
نیکا:برو
متین:دیدم داره میره سمت ماشین ارسلاااان
ارسلان:فهمیدم متین صدام زد ولی توجهی نکردم
متین:ارسلان وایساا
ارسلان:وایسادم ببینم چی میگه
متین: تو راه نیکا زنگم زد
جانم نیکا
نیکا:متین دیانا به هوش اومدههه🙂
متین:خبببب
نیکا:ولی همش میگه ارسلان سریع ارسلانو بیار
متین:اوکیهه
ارسلاااان
ارسلان:بگو متین
متین:چیزه نیکا زنگ زد گف دیانا به هوش اومده بعد میگه ارسلان بیاد
ارسلان:متین رو کنار زدم و دوییدم رفتم اتاق که دیانا توش بود
سریع درو باز کردم دیدم نیکا نشسته
نیکا:داداشیی ببخشید اعصابم خورد بود یهو به هوش اومد شاید حضور تورو حص کرده
ارسلان:دیانااا
دیانا:ا..ا..ارسلانننن
ارسلان:جانممم
دیانا:ب..بیاا ج..جلو
ارسلان:جانم قشنگم
دیانا:ب..ب..بخشید
ارسلان:فداتشم من بخشیدم تو زود خوب شو البته تو باید ببخشی که زدمت
دیانا:خ.خدا نکنه م...م..من ب..بخشیدمت
ارسلان:قول بده زود خوب شی
دیانا:بیا قول🤝🏻
ارسلان:منتظرم زود خوب شی باشهه؟؟
دیانا:ب..باشه
ارسلان:سرشو بوز کردم از اتاق اومد بیرون با نیکا
نیکا:خیلی خوشحال بودم از خوشحالی زیاد پریدم بغل ارسلان
ارسلان:نیکا چت شد یهو تو که تا چن دیقه پیش میخاستی پشت دستی بزنی
نیکا:نه دیگه داداش عصبی بودم دیگهه
ارسلان:دیدم دکتر اومد
دیکتر:همسر خانم رحیمی کیه؟
ارسلان:من اقتی دکتر بفرمایید
دکتر:بریم اتاق من
خب ببینید اقای
ارسلان:کاشی
خب اقای کاشی ایشون قلبشون حساس شده و اگه کوچکترین استرس یا نگرانی بهش وارد بشه خدایی نکرده میمیره ولی اگه خیلی مراقبش باشین سعی کنین هیچ استرسی یا نگرانی نداشته باشه میتونه به زودی خوب شه
ارسلان:خیلی ممنون اقای دکتر
دکتر:راستی
ارسلان:جانم اقای دکتر
دکتر:تا سرمشون تموم شه مرخصن
ارسلان:ممنون
دیانا:بلند داد زدم ارسلااان
ارسلان:صدای دیانا رو شنیدم رفتم داخل
دیانا:ارسلانن
ارسلان:جانم قشنگممم
دیانا:کجا بودیی
ارسلان:رفتم پیش دکترت ببینم کی مرخص میشی
دیانا:اهانن
ارسلان:خب جانم کاری داشتی؟
دیانا:نه پیشم بشین
ارسلان:چشم
دیانا:ارسلان کی عقد میکنیم؟
ارسلان:هروقت تو بخای قشنگم
دیانا:هر چی زودتر بهتر
ارسلان:چشم
دیانا:🙂
ارسلان:دیانامم
دیانا:جانممم
ارسلان:دوزت دارمم💜:)
دیانا:من بیشتر🤍:)
ارسلان:خب دیانا خانم صبر کن برم به پرستار بگم بیاد سرمتو بکشه
دیانا:نه تو نرو به متین بگو بره
ارسلان:باشه
متین!
متین:جان داداش
ارسلان:به پرستار بگو بیاد سرم دیانا رو بکشه
متین:باشه داداش
ارسلان:رفتم داخل
دیانا:ارسلاان
ارسلان:جانمم
دیانا:قول بده دیگه نزنیم🙂
ارسلان:دستم بشکنه اگه یه بار دیگه روت بلند شه🙂🤝🏻
دیانا:.....
خب بوز بای💜🦇⛓🦉🤍
۱.۲k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.