Part109
Part109
بخدا اگه یبار دیگه بدون اطلاع من از این کارا کنین من میدونمو شمااا هاا.. فقط بگین کی من درجا میپرم تو بغل اولین پسری که دیدم
داشتیم منفجرررررر میشدیم
~اگه به جیمین نگفتممممم… فقط وایسااااا…..
رز : وای… جیمین بفهمه همونجا به فنا میدتششششششش
انقدر گرم حرف زدن و خندیدن با هم شدیم که پاک ساعت رو فراموش کردیم
اس ار : دخترااااااا… بیاین شاااام
همگی رفتیم پایین ..سر میز نشسته بودیم که صدای زنگ در به صدا درومد…
+من باز میکنم
سمت در رفتم و در رو باز کردم با دیدن چهره اشنایی جا خوردم ..کای بود.
کای عضو جدید گروه Boy tz که تازه دبیو کرده بودن بود ..کای تو نبود کوک خیلی سعی کرد مخمو بزنه ..در اصل اون پسری که تو مصاحبه تلوزیونی راجبش حرف زدم همون کای بود ..با دیدنش خوشحال شدم اما حالت صورتش فرق داشت
+کای خوبی ? شام خوردی ? بیا تو
اومد تو
کتی : اووو کای ..این وقت شب ..حالا هر چی خوش اومدی ..بیا بشین و یچیزی بخور
کای : نه شما بخورین ..من فقط میخواستم با ا/ت حرف بزنم همین ..
+چیزی شده ?
کای : بیا مزاحم دخترا نشیم بریم تو اتاق تو حرف بزنیم ..
سرمو تکون دادمو از پله ها بالا رفتم
+خب ??
کای : من ایرادی دارم?
+منظورت چیه ?
کای : تازه دبیو کردم ولی دخترای خیلی زیادی ازم خوششون میاد تو چرا خوشت نیومد
+کای
کای : بزار حرف بزنم چون حالم بدههه.. نمیدونی امروز وقتی اون مرتیکه رو در حال خودکشی دیدم تو دلم چه حس خوبی بود ..منی که حتی به مورچه ها هم کاری ندارم ولی از دیدن اون تو اون حال لذت بردم ..بعد یهو دیدم تو پریدی وسط ..تو رفتی رو لبه همون پل… با دیدن اون صحنه انگار داشتن جونمو میگرفتن… واقعا اگه اون میمیرد تو هم خودتو مینداختی پایین ?? یسریا میگن همش نقشه بود و اون مرتیکه اون دختره رو نمیخواست و حالا هر چی ..ا/ت اون تورو ول کرد ولی من پیشت بودممم… تمام این مدت بالا سرت بودم حتی تو تختمم بهت فکر میکردم… لعنتی چرا اون ?? میدونی که فیلمای عاشقانه زیاد میبینم اما دیدن بوسه تو و اون دیوونم میکنه… دلم میخواد تو اون لحظه بگیرم داغونش کنم…
#loveme°•
بخدا اگه یبار دیگه بدون اطلاع من از این کارا کنین من میدونمو شمااا هاا.. فقط بگین کی من درجا میپرم تو بغل اولین پسری که دیدم
داشتیم منفجرررررر میشدیم
~اگه به جیمین نگفتممممم… فقط وایسااااا…..
رز : وای… جیمین بفهمه همونجا به فنا میدتششششششش
انقدر گرم حرف زدن و خندیدن با هم شدیم که پاک ساعت رو فراموش کردیم
اس ار : دخترااااااا… بیاین شاااام
همگی رفتیم پایین ..سر میز نشسته بودیم که صدای زنگ در به صدا درومد…
+من باز میکنم
سمت در رفتم و در رو باز کردم با دیدن چهره اشنایی جا خوردم ..کای بود.
کای عضو جدید گروه Boy tz که تازه دبیو کرده بودن بود ..کای تو نبود کوک خیلی سعی کرد مخمو بزنه ..در اصل اون پسری که تو مصاحبه تلوزیونی راجبش حرف زدم همون کای بود ..با دیدنش خوشحال شدم اما حالت صورتش فرق داشت
+کای خوبی ? شام خوردی ? بیا تو
اومد تو
کتی : اووو کای ..این وقت شب ..حالا هر چی خوش اومدی ..بیا بشین و یچیزی بخور
کای : نه شما بخورین ..من فقط میخواستم با ا/ت حرف بزنم همین ..
+چیزی شده ?
کای : بیا مزاحم دخترا نشیم بریم تو اتاق تو حرف بزنیم ..
سرمو تکون دادمو از پله ها بالا رفتم
+خب ??
کای : من ایرادی دارم?
+منظورت چیه ?
کای : تازه دبیو کردم ولی دخترای خیلی زیادی ازم خوششون میاد تو چرا خوشت نیومد
+کای
کای : بزار حرف بزنم چون حالم بدههه.. نمیدونی امروز وقتی اون مرتیکه رو در حال خودکشی دیدم تو دلم چه حس خوبی بود ..منی که حتی به مورچه ها هم کاری ندارم ولی از دیدن اون تو اون حال لذت بردم ..بعد یهو دیدم تو پریدی وسط ..تو رفتی رو لبه همون پل… با دیدن اون صحنه انگار داشتن جونمو میگرفتن… واقعا اگه اون میمیرد تو هم خودتو مینداختی پایین ?? یسریا میگن همش نقشه بود و اون مرتیکه اون دختره رو نمیخواست و حالا هر چی ..ا/ت اون تورو ول کرد ولی من پیشت بودممم… تمام این مدت بالا سرت بودم حتی تو تختمم بهت فکر میکردم… لعنتی چرا اون ?? میدونی که فیلمای عاشقانه زیاد میبینم اما دیدن بوسه تو و اون دیوونم میکنه… دلم میخواد تو اون لحظه بگیرم داغونش کنم…
#loveme°•
۸.۸k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.