bts
#معشوقه_لرد
پارت۱۴
نامجون: الان هم درحال رفتن بودم که مثل بلای اسمونی به سرم نازل شدی
+یاااا من بلای اسمونی نیستم هدیه ی اسمونی ام
جونگکوک با دیدن برادرش بعد از یک ماه گرسنگی و کوفتگی بدنش رو فراموش کرد و جوری که انگار ارباب اون عمارت باشه و تهیونگ هم ندیمه اش به تهیونگ دستور داد عصرانه ای رو براش به بالکنی که معمولا بین تمرین ها با تهیونگ در اونجا استراحت میکرد بیاره
نامجون با تعجب گفت: کوکی؟ به اقای کیم دستور میدی؟ یک ماه نبودم چیکاره شدی؟
+اون فعلا مراقب منه. مگه نه تهیونگ؟ خودت گفتی بهشم عمل کن
_عوضی
_داداشتو ببر به بالکن منم الان میام
+شیر موز یادت نره(جاتون خالی دارم شیر موز مامان پز میخورم🥤)
_باشه
نامجون: هیچوقت بزرگ نمیشی
+هروقت یاد گرفتی به جای دوچرخه اسب سواری کنی منم بزرگ میشم(نام و گواهینامه🤣)
جونگکوک و نامجون به بالکن رفتن و تهیونگ هم بعد از گفتن سفارشات جونگکوک به خدمتکار پیش دو پسر رفت
نامجون:«خب نگفتی. توی عمارت اقای کیم چیکار میکنی؟ چرا بهش دستور میدی؟ چرا اقای کیم مراقبته؟ و مهمتر. این کبودیا چیه روی بدنت،سه تا مشت به چشمت خورده
دو مشت به دهنت
و با مشت های دیگه میشه گفت یازده مشت به صورتت
قنسه سینه ات هم قطعا ضرب دیده که ضربش نمیتونه بر اثر افتادن باشه، کتک خوردی
پای چپت لنگ میزنه
زانوت هم اسیب دیده یکم کجه
گوشه ی لبت پاره شده
پشت ناخون هات خون و پوست هست
دیروز خون دماغ شدی درسته؟
اقای کیم هم صورتشون کبودی خفیفی داشت که نشون دهنده ی این بود حداقل سه مشت خوردن و پشت دست هاشون زخم بود که نشون دهنده ی مشت زدن مکرر هست
با اقای کیم درگیر نشدی چون اون خیلی بهت توجه میکنه اینجوری نزدتت پس یه احتمال داریم که تو و اقای کیم با یک نفر دعوا کردید»
_😳😳😳😳😳😳😳واو عقابی چیزی هستی؟ چجوری انقدر خوب دقت کردی اونم بدون اینکه کسی چیزی بگه
+😳😳😳😳😳😳😳مطمعنی دستیار کاراگاهی؟ یه وقت شرلوک هولمز نیستی؟
نامجون: بحثو عوض نکن. چیشده؟با کی دعوا کردی؟
+گیر نده ديگه نامجون
نامجون: منتظر شنیدن داستانم😠
+باشه
جونگکوک و تهیونگ ماجرای دعوا رو کامل براش تعریف کردن و نامجون شروع کرد غر زدن به جون جونگکوک
نامجون: تو که میدونی جون نداری چرا میری جلو؟ اگه چیزیت میشد چی؟ اگه...
+بس کن دیگه هیونگ. فعلا که چیزی نشده
_اگه من نرسیده بودم مرده بودی
نامجون: ممنونم که برادر احمقم رو نجات دادین
_خواهش میکنم لطفا برای این احمق یه پرستار بچه بگیرید.
جونگکوک خواست اعتراض کنه که...
شرط پارت بعدی
لایک:۱٠
کامنت: ۱٠٠
پارت۱۴
نامجون: الان هم درحال رفتن بودم که مثل بلای اسمونی به سرم نازل شدی
+یاااا من بلای اسمونی نیستم هدیه ی اسمونی ام
جونگکوک با دیدن برادرش بعد از یک ماه گرسنگی و کوفتگی بدنش رو فراموش کرد و جوری که انگار ارباب اون عمارت باشه و تهیونگ هم ندیمه اش به تهیونگ دستور داد عصرانه ای رو براش به بالکنی که معمولا بین تمرین ها با تهیونگ در اونجا استراحت میکرد بیاره
نامجون با تعجب گفت: کوکی؟ به اقای کیم دستور میدی؟ یک ماه نبودم چیکاره شدی؟
+اون فعلا مراقب منه. مگه نه تهیونگ؟ خودت گفتی بهشم عمل کن
_عوضی
_داداشتو ببر به بالکن منم الان میام
+شیر موز یادت نره(جاتون خالی دارم شیر موز مامان پز میخورم🥤)
_باشه
نامجون: هیچوقت بزرگ نمیشی
+هروقت یاد گرفتی به جای دوچرخه اسب سواری کنی منم بزرگ میشم(نام و گواهینامه🤣)
جونگکوک و نامجون به بالکن رفتن و تهیونگ هم بعد از گفتن سفارشات جونگکوک به خدمتکار پیش دو پسر رفت
نامجون:«خب نگفتی. توی عمارت اقای کیم چیکار میکنی؟ چرا بهش دستور میدی؟ چرا اقای کیم مراقبته؟ و مهمتر. این کبودیا چیه روی بدنت،سه تا مشت به چشمت خورده
دو مشت به دهنت
و با مشت های دیگه میشه گفت یازده مشت به صورتت
قنسه سینه ات هم قطعا ضرب دیده که ضربش نمیتونه بر اثر افتادن باشه، کتک خوردی
پای چپت لنگ میزنه
زانوت هم اسیب دیده یکم کجه
گوشه ی لبت پاره شده
پشت ناخون هات خون و پوست هست
دیروز خون دماغ شدی درسته؟
اقای کیم هم صورتشون کبودی خفیفی داشت که نشون دهنده ی این بود حداقل سه مشت خوردن و پشت دست هاشون زخم بود که نشون دهنده ی مشت زدن مکرر هست
با اقای کیم درگیر نشدی چون اون خیلی بهت توجه میکنه اینجوری نزدتت پس یه احتمال داریم که تو و اقای کیم با یک نفر دعوا کردید»
_😳😳😳😳😳😳😳واو عقابی چیزی هستی؟ چجوری انقدر خوب دقت کردی اونم بدون اینکه کسی چیزی بگه
+😳😳😳😳😳😳😳مطمعنی دستیار کاراگاهی؟ یه وقت شرلوک هولمز نیستی؟
نامجون: بحثو عوض نکن. چیشده؟با کی دعوا کردی؟
+گیر نده ديگه نامجون
نامجون: منتظر شنیدن داستانم😠
+باشه
جونگکوک و تهیونگ ماجرای دعوا رو کامل براش تعریف کردن و نامجون شروع کرد غر زدن به جون جونگکوک
نامجون: تو که میدونی جون نداری چرا میری جلو؟ اگه چیزیت میشد چی؟ اگه...
+بس کن دیگه هیونگ. فعلا که چیزی نشده
_اگه من نرسیده بودم مرده بودی
نامجون: ممنونم که برادر احمقم رو نجات دادین
_خواهش میکنم لطفا برای این احمق یه پرستار بچه بگیرید.
جونگکوک خواست اعتراض کنه که...
شرط پارت بعدی
لایک:۱٠
کامنت: ۱٠٠
۱۱.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.