bts
معشوقه_لرد
پارت ۱۵
جونگکوک خواست اعتراض کنه که مرد قد بلند و جوونی با سینیه تنقلات وارد بالکن شد
؟: تهیونگ بچه رو اذیت نکن
_اذیتش نکردم
_جین هیونگ تو چرا اومدی؟ میدادی خدمتکار بیاره
سوکجین: میخواستم این بچه ی احمق رو ببینم
+منو؟
نامجون: خوبه خودتم قبول داری احمقی
+هرکول عوضی
نامجون: بچه خرگوش بانمک
سوکجین: هی دعوا نکنید هردوتون مثل بچه های پنج شیش ساله این که از سره حسودی به هم لقبای حرص درار میدن. اینم شیر موز شما اقای قهرمان
+قهرمان؟ تو دیگه تیکه ننداز جانه ما
سوکجین همینجوری که تنقلات رو روی میز میزاشت گفت
سوکجین: من سوکجینم، کیم سوکجین، بهم بگین جین، اشپز اینجا و رفیقه این «اشاره به تهیونگ»پسر
سوکجین نشست روی صندلی
+چجوری با این خشک مغرور دوست شدی؟
سوکجین: بچه ی فوضول🤣پدرو مادر من اشپزه اینجا بودن و من هم اینجا بزرگ شدم، این سرده مغرورم از وقتی پنج سالش بود و هشت/نه سالم بود خودم بزرگش کردم واس همین بهم میگه هیونگ
_حالا من سرد مغرورم؟؟؟؟بشکنه این دست که نمک نداره
چهار پسر باهم گرم گرفتند و از خودشون حرف زدن
جونگکوک و تهیونگ از ماجرای دوستیشون واسه سوکجین و نامجون گفتند
نامجون از پرونده ی اخریش گفت
سوکجینم از تعطیلات و مرخصی ای که هفته ی قبل رفته بود
پسر ها گرم حرف زدن شده بودند که نفهمیدند هوا تاریک شد
جونگکوک چون پاش اسیب دیده بود و هم نیاز به مراقبت داشت و هم نمیتونست برای تمرین موسیقی به عمارت بیاد و رفت و امد داشته باشه بدون تعارف خودش رو چند روز مهمون تهیونگ کرد تا به قول خودش هم استراحت شاهانه ای داشته باشه و هم از دستپخت خوشمذه ی سوکجین که تازه باهاش اشنا شده بود لذت ببره
+هیونگ تو هم بمون
_نیومده صابخونه شدیا کوچولو ،شما هم شب بمونید
نامجون: من باید برم نامه رسیده که جیمین و پدرش چند روز دیگه از بوسان میان به پاریس و من یک ماه خونه نبودم و انگار جنگ جهانی توی خونمون بود درسته جونگکوک
+یسسسسسس جیمین بالاخره برمیگردههههه +درضمن توقع نداشته باش من خونرو مرتب کنم
نامجون: ولی توقع دارم خونه رو بهم نریزی
+منم توق...نه یعنی باور دارم الان که میری خونه رو مرتب کنی هیچ چیز سالمی نمونه و باید دنبال خریدن یه خونه دیگه با تمامی وسایل باشیم، اشپزخونه رو کاری نداشته باش خودم میام مرتب میکنم دوست ندارم خونه اتیش بگیره.
تهیونگ و سوکجین نتونستن جلوی خندشون رو بگیرن. نامجون: حاضر جواب خبر چین، نمیشه تو با به نفر اشنا شی و خرابکاریامو بهش نگی؟
+نچ نمیشه
نامجون به خونه رفت تا به گفته خودش خونه رو مرتب کنه....
پارت ۱۵
جونگکوک خواست اعتراض کنه که مرد قد بلند و جوونی با سینیه تنقلات وارد بالکن شد
؟: تهیونگ بچه رو اذیت نکن
_اذیتش نکردم
_جین هیونگ تو چرا اومدی؟ میدادی خدمتکار بیاره
سوکجین: میخواستم این بچه ی احمق رو ببینم
+منو؟
نامجون: خوبه خودتم قبول داری احمقی
+هرکول عوضی
نامجون: بچه خرگوش بانمک
سوکجین: هی دعوا نکنید هردوتون مثل بچه های پنج شیش ساله این که از سره حسودی به هم لقبای حرص درار میدن. اینم شیر موز شما اقای قهرمان
+قهرمان؟ تو دیگه تیکه ننداز جانه ما
سوکجین همینجوری که تنقلات رو روی میز میزاشت گفت
سوکجین: من سوکجینم، کیم سوکجین، بهم بگین جین، اشپز اینجا و رفیقه این «اشاره به تهیونگ»پسر
سوکجین نشست روی صندلی
+چجوری با این خشک مغرور دوست شدی؟
سوکجین: بچه ی فوضول🤣پدرو مادر من اشپزه اینجا بودن و من هم اینجا بزرگ شدم، این سرده مغرورم از وقتی پنج سالش بود و هشت/نه سالم بود خودم بزرگش کردم واس همین بهم میگه هیونگ
_حالا من سرد مغرورم؟؟؟؟بشکنه این دست که نمک نداره
چهار پسر باهم گرم گرفتند و از خودشون حرف زدن
جونگکوک و تهیونگ از ماجرای دوستیشون واسه سوکجین و نامجون گفتند
نامجون از پرونده ی اخریش گفت
سوکجینم از تعطیلات و مرخصی ای که هفته ی قبل رفته بود
پسر ها گرم حرف زدن شده بودند که نفهمیدند هوا تاریک شد
جونگکوک چون پاش اسیب دیده بود و هم نیاز به مراقبت داشت و هم نمیتونست برای تمرین موسیقی به عمارت بیاد و رفت و امد داشته باشه بدون تعارف خودش رو چند روز مهمون تهیونگ کرد تا به قول خودش هم استراحت شاهانه ای داشته باشه و هم از دستپخت خوشمذه ی سوکجین که تازه باهاش اشنا شده بود لذت ببره
+هیونگ تو هم بمون
_نیومده صابخونه شدیا کوچولو ،شما هم شب بمونید
نامجون: من باید برم نامه رسیده که جیمین و پدرش چند روز دیگه از بوسان میان به پاریس و من یک ماه خونه نبودم و انگار جنگ جهانی توی خونمون بود درسته جونگکوک
+یسسسسسس جیمین بالاخره برمیگردههههه +درضمن توقع نداشته باش من خونرو مرتب کنم
نامجون: ولی توقع دارم خونه رو بهم نریزی
+منم توق...نه یعنی باور دارم الان که میری خونه رو مرتب کنی هیچ چیز سالمی نمونه و باید دنبال خریدن یه خونه دیگه با تمامی وسایل باشیم، اشپزخونه رو کاری نداشته باش خودم میام مرتب میکنم دوست ندارم خونه اتیش بگیره.
تهیونگ و سوکجین نتونستن جلوی خندشون رو بگیرن. نامجون: حاضر جواب خبر چین، نمیشه تو با به نفر اشنا شی و خرابکاریامو بهش نگی؟
+نچ نمیشه
نامجون به خونه رفت تا به گفته خودش خونه رو مرتب کنه....
۵.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.