p
p3
با لحنی که سعی میکردم حسادت و حرص توش مشخص نباشه پرسیدم : خب، این پسر خوششانس کیه که جرأت کرده جوجهٔ ما رو به قرار دعوت کنه؟
" در حالی که منتظر جوابش بودم، فرمون موتور رو کمی محکمتر گرفتم، و توی ذهنم نقشه میکشیدم که دقیقاً چی کار باید بکنم. اما الان، باید خودمو خونسرد نشون میدادم."
'با ذوق و هیجان خاصی که اولین بار بود توی صورتم اینطوری میدرخشید نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم..' در واقع.... اسمش لئون عه... ترم سومی کالج... پسر یکی از استاد هامه.. 'با شوق سرم رو شونه یونگی فشار دادم تا کمی از هیجانم رو خالی کنم' وای وای واییی.. باید فقط ببینیش! چشماشش..خیلی چشم های خماری داره.. فرم بینی استخونی داره... ابرو های خیلی پر پشتی داره... اصلا...خیلی این بشر جذابه ... وای باورت میشه یونگی؟؟؟؟
'از گوشه آیینه به یونگی خیره شدم'
" وقتی اسم «لئون» رو شنیدم، دستهام روی فرمون موتور کمی محکمتر شد. صدای بارون که به زمین میخورد، حالا فقط یک پسزمینهٔ گنگ بود.
حسادت و عصبانیتی که توی وجودم بود باعث شده بود اخم ریزی روی صورتم بشینه که سعی داشتم پنهانش کنم : ظاهرا جذابه...
به خونهاش که رسیدیم، موتور رو آروم کنار کشیدم و خاموش کردم. دستهام رو دور کمرش حلقه کردم تا کمکش کنم از موتور پایین بیاد. وزن سبک و ظریفش رو حس کردم، و وقتی مطمئن شدم که راحت ایستاده، یه لحظه مکث کردم "
سرم رو کمی خم کردم و بوسهای نرم و کوتاه به گونهٔ خیسش زدم. لبخند ملایمی روی لبام نشست : امیدوارم قرارت خوب پیش بره... فرداست، درسته؟
'سرم رو پایین انداختم و به زمین خیس شده خیره شدم... قطرات بارون روی زمین میدرخشید...و قلب من با هیجان زیادی میتپید' آخ نه..امروزه..
'سرم رو بالا آوردم..کلاه کاسکت رو از سرم بیرون میارم و قبل از اینکه روی سر یونگی بزارم ، با نوک انگشتام موهای یونگی رو نوازش میکنم' بیا.. اینم از کلاهت...
" لبخندش پر از شوق بود، و من فقط سرم رو تکون دادم. وقتی وارد خونه شد و در پشت سرش بسته شد، نفسی عمیق کشیدم.
موتور رو روشن کردم و به راه افتادم. بارون شدت گرفته بود، ولی ذهنم جای دیگهای بود. گوشی رو از جیبم بیرون آوردم و با یکی از دوستام که توی همون کالج بود تماس گرفتم. صدای باد و بارون توی پسزمینه بود، ولی با جدیت گفتم": یه لطفی کن، مشخصات یه نفر رو برام پیدا کن. اسمش لئونه، ترم سومی کالج، پسر یکی از استادها. باید آدرسش رو گیر بیارم.
با لحنی که سعی میکردم حسادت و حرص توش مشخص نباشه پرسیدم : خب، این پسر خوششانس کیه که جرأت کرده جوجهٔ ما رو به قرار دعوت کنه؟
" در حالی که منتظر جوابش بودم، فرمون موتور رو کمی محکمتر گرفتم، و توی ذهنم نقشه میکشیدم که دقیقاً چی کار باید بکنم. اما الان، باید خودمو خونسرد نشون میدادم."
'با ذوق و هیجان خاصی که اولین بار بود توی صورتم اینطوری میدرخشید نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم..' در واقع.... اسمش لئون عه... ترم سومی کالج... پسر یکی از استاد هامه.. 'با شوق سرم رو شونه یونگی فشار دادم تا کمی از هیجانم رو خالی کنم' وای وای واییی.. باید فقط ببینیش! چشماشش..خیلی چشم های خماری داره.. فرم بینی استخونی داره... ابرو های خیلی پر پشتی داره... اصلا...خیلی این بشر جذابه ... وای باورت میشه یونگی؟؟؟؟
'از گوشه آیینه به یونگی خیره شدم'
" وقتی اسم «لئون» رو شنیدم، دستهام روی فرمون موتور کمی محکمتر شد. صدای بارون که به زمین میخورد، حالا فقط یک پسزمینهٔ گنگ بود.
حسادت و عصبانیتی که توی وجودم بود باعث شده بود اخم ریزی روی صورتم بشینه که سعی داشتم پنهانش کنم : ظاهرا جذابه...
به خونهاش که رسیدیم، موتور رو آروم کنار کشیدم و خاموش کردم. دستهام رو دور کمرش حلقه کردم تا کمکش کنم از موتور پایین بیاد. وزن سبک و ظریفش رو حس کردم، و وقتی مطمئن شدم که راحت ایستاده، یه لحظه مکث کردم "
سرم رو کمی خم کردم و بوسهای نرم و کوتاه به گونهٔ خیسش زدم. لبخند ملایمی روی لبام نشست : امیدوارم قرارت خوب پیش بره... فرداست، درسته؟
'سرم رو پایین انداختم و به زمین خیس شده خیره شدم... قطرات بارون روی زمین میدرخشید...و قلب من با هیجان زیادی میتپید' آخ نه..امروزه..
'سرم رو بالا آوردم..کلاه کاسکت رو از سرم بیرون میارم و قبل از اینکه روی سر یونگی بزارم ، با نوک انگشتام موهای یونگی رو نوازش میکنم' بیا.. اینم از کلاهت...
" لبخندش پر از شوق بود، و من فقط سرم رو تکون دادم. وقتی وارد خونه شد و در پشت سرش بسته شد، نفسی عمیق کشیدم.
موتور رو روشن کردم و به راه افتادم. بارون شدت گرفته بود، ولی ذهنم جای دیگهای بود. گوشی رو از جیبم بیرون آوردم و با یکی از دوستام که توی همون کالج بود تماس گرفتم. صدای باد و بارون توی پسزمینه بود، ولی با جدیت گفتم": یه لطفی کن، مشخصات یه نفر رو برام پیدا کن. اسمش لئونه، ترم سومی کالج، پسر یکی از استادها. باید آدرسش رو گیر بیارم.
- ۹.۶k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط