P7
میونگ سو ویو:
امشب جابجایی دارن یعنی یه محمولس پس باید یه جوری به بیونگ بگم اما جا شو نمیدونم باید جاشم گیر بیارم اما ایندفعه متفاوت تلافی میکنم مستر جئون (با لبخند شیطانی)
پرش زمانی شب
اجوما:دخترا میز رو بچینین
هانا:چشم،جیانا بیا میز رو باهم بچینیم
میونگ سو:باشه بریم
هر کدومشون یه ظرف غذا رو بر میدارن میبرن سر میز چند دقیقه بعد تقریبا نصف میز چیده شده که نامجون و شوگا اومدن سر میز نشستن
نامجون:خیلی گشنمه
شوگا:بزار بقیه بیان شروع میکنیم
میونگ سو شروع میکنه به چیدن قاشق چنگالا با بشقاب
شوگا:میگم که فردا جابجایی داری
نامجون:اره چیزی شده
شوگا:گفتم بیام یه سر بزنم حوصلم سر رفته
نامجون:من فردا شب ساعت ۱۲ میریم تو ساعت ۱۰ میخوابی چطوری میخوای بیای
شوگا:عزیزم تو آدرس رو میدی به من منم هر وقت یه چرت زدم میام
نامجون:تا اون موقع حتما لنگ ظهر شده
جونگ کوک و جیهوپ میان سر میز کنار هم نمیشینن یکم با هم فاصله دارن میونگ سو اول بشقاب و چنگال قاشق و میزاره جلوش
جیهوپ:ممنونم،هیونگ چی شده
نامجون:یونگی میخواد فردا بیاد سر بار بری اما من میگم تا تو بیای ظهر شده
شوگا:تو ادرسو بگو بقیش با من
میونگ سو بشقاب و قاشق و چنگال رو میزاره جلوی نامجون
نامجون:ممنون،میری داخل اتوبان سئول بوسان از یه جاده خاکی میای بیرون یه جاده خلوت همون جا کامیونا رو میارن
بعد قاشق چنگال رو بشقاب جونگ کوک و میزاره جلوش وقتی ادرس رو میشنوه ناخواسته یه پوزخند میاد رو لبش که از چشم جونگ کوک دور نبود بعد قاشق چنگال و بشقاب شوگا رو هم میزاره
شوگا:مرسی،باشه
بقیه هم کم کم میان سر میز کار میونگ سو تموم میشه میره تو اتاقش
میونگ سو:بیونگ اگع صدامو میشنوی فردا جابجایی دارن ازت میخوام فردا زودتر از اینا بری اتوبان سئول بوسان یه حاده خاکی هست از اونجا میای بیرون میری داهل یه جاده خلوت یه چند تا بمب کار میزاری زیر خاک وقتی رسیدن میترکونی اونم جلوی چشماشون
میونگ سو حرفشو یه بار دیگه تکرار میکنه و میره بیرون
میونگ سو ویو:
خداکنه شنیده باشه اگه نشنیده باشه کلشو میکنم اونوقت باید اینجا باشم تا محموله بعدی خدایااا
پایان میونگ سو ویو
پرش زمانی فردا
میونگ سو از استرس همش تو فکر یه دفعه گوشیش زنگ میخوره نگا میکنه بیونگه سریع بلند میشه میره تو اتاقش
میونگ سو:مگه بهت نگفتم زنگ نزن ممکنه گوشیمو هک کنن
بیونگ:زنگ زدم بهت خبر بدم از اون خونه بیای بیرون جونگ کوک خیلی اعصبانیه خودشم بود بارش جلو چشمش پر پر شد
میونگ سو: جدی (با لبخند)
میونگ سو:خوبه اگه نمیشنیدی کلتو میکندم خودم میام باید قیافشو ببینم
بیونگ:اما امکان داره گیر بیوفتی
میونگ سو:امکان ندارع این لحظه رو از دست بدم(با پوز خند)اگرم گیر افتادم تا خودم نگم
امشب جابجایی دارن یعنی یه محمولس پس باید یه جوری به بیونگ بگم اما جا شو نمیدونم باید جاشم گیر بیارم اما ایندفعه متفاوت تلافی میکنم مستر جئون (با لبخند شیطانی)
پرش زمانی شب
اجوما:دخترا میز رو بچینین
هانا:چشم،جیانا بیا میز رو باهم بچینیم
میونگ سو:باشه بریم
هر کدومشون یه ظرف غذا رو بر میدارن میبرن سر میز چند دقیقه بعد تقریبا نصف میز چیده شده که نامجون و شوگا اومدن سر میز نشستن
نامجون:خیلی گشنمه
شوگا:بزار بقیه بیان شروع میکنیم
میونگ سو شروع میکنه به چیدن قاشق چنگالا با بشقاب
شوگا:میگم که فردا جابجایی داری
نامجون:اره چیزی شده
شوگا:گفتم بیام یه سر بزنم حوصلم سر رفته
نامجون:من فردا شب ساعت ۱۲ میریم تو ساعت ۱۰ میخوابی چطوری میخوای بیای
شوگا:عزیزم تو آدرس رو میدی به من منم هر وقت یه چرت زدم میام
نامجون:تا اون موقع حتما لنگ ظهر شده
جونگ کوک و جیهوپ میان سر میز کنار هم نمیشینن یکم با هم فاصله دارن میونگ سو اول بشقاب و چنگال قاشق و میزاره جلوش
جیهوپ:ممنونم،هیونگ چی شده
نامجون:یونگی میخواد فردا بیاد سر بار بری اما من میگم تا تو بیای ظهر شده
شوگا:تو ادرسو بگو بقیش با من
میونگ سو بشقاب و قاشق و چنگال رو میزاره جلوی نامجون
نامجون:ممنون،میری داخل اتوبان سئول بوسان از یه جاده خاکی میای بیرون یه جاده خلوت همون جا کامیونا رو میارن
بعد قاشق چنگال رو بشقاب جونگ کوک و میزاره جلوش وقتی ادرس رو میشنوه ناخواسته یه پوزخند میاد رو لبش که از چشم جونگ کوک دور نبود بعد قاشق چنگال و بشقاب شوگا رو هم میزاره
شوگا:مرسی،باشه
بقیه هم کم کم میان سر میز کار میونگ سو تموم میشه میره تو اتاقش
میونگ سو:بیونگ اگع صدامو میشنوی فردا جابجایی دارن ازت میخوام فردا زودتر از اینا بری اتوبان سئول بوسان یه حاده خاکی هست از اونجا میای بیرون میری داهل یه جاده خلوت یه چند تا بمب کار میزاری زیر خاک وقتی رسیدن میترکونی اونم جلوی چشماشون
میونگ سو حرفشو یه بار دیگه تکرار میکنه و میره بیرون
میونگ سو ویو:
خداکنه شنیده باشه اگه نشنیده باشه کلشو میکنم اونوقت باید اینجا باشم تا محموله بعدی خدایااا
پایان میونگ سو ویو
پرش زمانی فردا
میونگ سو از استرس همش تو فکر یه دفعه گوشیش زنگ میخوره نگا میکنه بیونگه سریع بلند میشه میره تو اتاقش
میونگ سو:مگه بهت نگفتم زنگ نزن ممکنه گوشیمو هک کنن
بیونگ:زنگ زدم بهت خبر بدم از اون خونه بیای بیرون جونگ کوک خیلی اعصبانیه خودشم بود بارش جلو چشمش پر پر شد
میونگ سو: جدی (با لبخند)
میونگ سو:خوبه اگه نمیشنیدی کلتو میکندم خودم میام باید قیافشو ببینم
بیونگ:اما امکان داره گیر بیوفتی
میونگ سو:امکان ندارع این لحظه رو از دست بدم(با پوز خند)اگرم گیر افتادم تا خودم نگم
۳۳.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.