فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۳۸💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
صبح شده بود...
سانامی زود از خواب بیدار شد
ساعت ۸ بود
رفت بیرون اتاق...
کسیو ندید
دست صورتشو شست و رفت سمت آشپزخونه
در یخچالو باز کرد و برای خودش شروع کرد ب حاضر کردن صبحونه...
.................................................................................
@ واقعا و واقعا از اینکه افتخار دادین و مهمانمون شدین ممنونم
جیمین:: خواهش میکنم،دفعه بعدی با همسرم میام☺️
@ خوشحال میشیم این خانمه زیبا و مهربونو ملاقات کنیم انقد ازش تعریف کردین ک آرزوی دیدنشو داریم
جیمین:: قطعا از دیدنشون خوشحال میشین...
& عاقا...پنج دقیقه دیگه پروازه،بربم سوار شیم
جیمین:: خیلی خب...باید برم،بدرود
جیمین فرودگاه بود...
رفت سمت هواپیما ک سوار بشه
قبلش خاست ب سانامی زنگ بزنه ولی گرم صحبت بود و وقت نکرد...
وقتی سوار هواپیما شد چند مین بعد راه افتاد
خوشحال بود از اینکه بزودی ب کره میرسه و سانامیو ب آغوش میگیره...
..........................................................................................
یانگم:: هااا سانامی...چیشده شادی ذوق داری،خبریه؟!
سانامی:: دیشب یادم اومد ددی جیمین جونم گفت ک همیشه بخندم تا قلب اونم آروم باشه و شاد باشه
یانگم:: انقد ددی ددی نکن
سانامی:: دلم میخواد ب جیمینم بگم ددی جونم
یانگم:: وای وای😒
سانامی:: مالکش منم و هرچی بخام صداش میزنم
یانگم:: برو بابا
حسادت یانگم باز گل کرد
با حرص رفت سالن رو تِی بکشه
سانامی هم رفت تو حیاط ب گلاش اب بده
سانامی:: وقتی ددی بیاد همچی درست میشه این یانگمو میگم بندازه بیرون،حالا دلم سوخت...نمیگم چیکارا کرده میگم نمیخام اصن خودم از پس کارا برمیام دو نفریم میتونم ب عمارت رسیدگی کنم...
#dasam
❌❌❌❌اصکی ممنوووع❌❌❌❌
پارت ۳۸💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
صبح شده بود...
سانامی زود از خواب بیدار شد
ساعت ۸ بود
رفت بیرون اتاق...
کسیو ندید
دست صورتشو شست و رفت سمت آشپزخونه
در یخچالو باز کرد و برای خودش شروع کرد ب حاضر کردن صبحونه...
.................................................................................
@ واقعا و واقعا از اینکه افتخار دادین و مهمانمون شدین ممنونم
جیمین:: خواهش میکنم،دفعه بعدی با همسرم میام☺️
@ خوشحال میشیم این خانمه زیبا و مهربونو ملاقات کنیم انقد ازش تعریف کردین ک آرزوی دیدنشو داریم
جیمین:: قطعا از دیدنشون خوشحال میشین...
& عاقا...پنج دقیقه دیگه پروازه،بربم سوار شیم
جیمین:: خیلی خب...باید برم،بدرود
جیمین فرودگاه بود...
رفت سمت هواپیما ک سوار بشه
قبلش خاست ب سانامی زنگ بزنه ولی گرم صحبت بود و وقت نکرد...
وقتی سوار هواپیما شد چند مین بعد راه افتاد
خوشحال بود از اینکه بزودی ب کره میرسه و سانامیو ب آغوش میگیره...
..........................................................................................
یانگم:: هااا سانامی...چیشده شادی ذوق داری،خبریه؟!
سانامی:: دیشب یادم اومد ددی جیمین جونم گفت ک همیشه بخندم تا قلب اونم آروم باشه و شاد باشه
یانگم:: انقد ددی ددی نکن
سانامی:: دلم میخواد ب جیمینم بگم ددی جونم
یانگم:: وای وای😒
سانامی:: مالکش منم و هرچی بخام صداش میزنم
یانگم:: برو بابا
حسادت یانگم باز گل کرد
با حرص رفت سالن رو تِی بکشه
سانامی هم رفت تو حیاط ب گلاش اب بده
سانامی:: وقتی ددی بیاد همچی درست میشه این یانگمو میگم بندازه بیرون،حالا دلم سوخت...نمیگم چیکارا کرده میگم نمیخام اصن خودم از پس کارا برمیام دو نفریم میتونم ب عمارت رسیدگی کنم...
#dasam
❌❌❌❌اصکی ممنوووع❌❌❌❌
۳۸.۱k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.