فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۳۹💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی بی طاقت فقط تو سالن راه میرفت
یانگم اوسکل شده بود...
یانگم:: یااااا بابا دیوونم کردی بس دور خودت چرخیدی بشین یجا بی صاحاب
سانامی:: صاحابم ارباب جیمینه
یانگم:: اوکی بابا...حوصلم سررف میرم بیرون...تو هم مثل مرغ سر کنده دور خودت بپیچ...
یانگم رفت تو اتاقش ک حاضر بشه...
سانامیو هیچ باخودش نمیبرد بیرون،هرچند...سانامی علاقه ای نداشت باش بره...
سانامی:: ارباب گفت یه روزه میرسه صبح حتما حرکت کرد و الان بعد ظهره...پس چرا نرسید،اصن چرا زنگ نزد؟؟!! نکنه بلایی سرش اومده باشههه
سانامی مظطرب شده بود فقط دلش میخاست جیمین سلامت برسه...
ده مین دیگه گذشت ک یانگم اومد بیرون
یانگم:: هوی گدا،من میرم وقتی برگردم آشپزخونه تمیز باشه،بای
بعدش رفت
سانامی:: پرو😐اما میخام وقتی ارباب بیاد همه جا تمیز و مرتب باشه
سانامی لباس مناسب پوشید و رفت تو آشپزخونه تا همچیو تمیز کنه...
.....................................................................................
بومگیو:: یاااا دلم میخواد برم پیش سانامی
& ببین پسرم،سانامی یه دختر متاهله خوب نیست انقد بری پیشش و ببریش بیرون ممکنه اطرافیاش حرف پشت سرتون بزنن(یانگم که صددرصد)
بومگیو:: ما فقط دوستیم خب
& همه این فکرو نمیکنن،بعدشم عاقای پارک رو پرنسسشون حساسن...البته سختگیر!
بومگیو:: خب وقتی جناب پارک جیمین تشریف آوردن از سفر میریم پیششون
& اوم،اوکی
بومگیو خسته بود و رفت سمت اتاقش
درشو باز کرد و رفت خودشو پرت کرد رو تخت...
بومگیو:: یعنی ب سانامی بگم رازمو؟!...
..........................................................................................
سانامی:: هووووففففف آخیییشششش همجارو برق انداختم! وقتشه خودمو اوکی کنم...
سانامی رفت تو حموم اتاق....
یه دوش بیست مینی گرفت و اومد بیرون
بدن خودشو با حوله خشک کرد و موهاشم سشوار کرد
لباس خوشگلی ک جیمین واسش خریده بود رو پوشید و رفت جلو آینه
یه مدل موی ساده و قشنگ ب موهاش زد
آرایش ملایمی کرد و عطر خوشبوشم زد...
لبخندی زد ک دل ادمو ب ضعف مینداخت...
سانامی:: خوشگل کی بودم؟؟؟!!! خوشگله ارباب جیمین☺️
بعد کفشاشو پوشید و زودی رفت تو سالن نشست رو مبل...
سانامی:: الان ساعت ۸ شده...ارباب فک کنم چند ساعت دیگه بیاد...
یانگم:: هااا برا کی خودتو آماده کردی؟! میخای ب کی بده هوم؟!
سانامی:: درست صحبت کن
یانگم:: وا چیه سوال پرسیدم
سانامی:: بیخود
یانگم:: امشب کی رِزِروِت کرده؟! چ قیمتی میخاد ب.ف.اکت بده؟! بگو خجالت نکش...
سانامی:: دیگه داری شورشو در میاری!
یانگم:: تو درآوردی ک ب همه...
سانامی:: خفه شو ح.روم.زاده ک.ث.ی.ف تویی ک شبی زیر صدتایی خودم چند بار دیدم با مردای غریبه میری اتاق...
یانگم:: چییی؟! بی همه چیز...
یانگم دستشو بلند کرد ک بزنه تو صورت سانامی یهو دید نمیتونه دستشو تکون بده چون ینفر دستشو گرفته بود...
دوتاشون زل زدن ب پشت سر یانگم...
جیمین:: خاستی چه غلطی بکنی؟؟!!
#dasam
❌❌اصکی ممنوووع❌❌
پارت ۳۹💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی بی طاقت فقط تو سالن راه میرفت
یانگم اوسکل شده بود...
یانگم:: یااااا بابا دیوونم کردی بس دور خودت چرخیدی بشین یجا بی صاحاب
سانامی:: صاحابم ارباب جیمینه
یانگم:: اوکی بابا...حوصلم سررف میرم بیرون...تو هم مثل مرغ سر کنده دور خودت بپیچ...
یانگم رفت تو اتاقش ک حاضر بشه...
سانامیو هیچ باخودش نمیبرد بیرون،هرچند...سانامی علاقه ای نداشت باش بره...
سانامی:: ارباب گفت یه روزه میرسه صبح حتما حرکت کرد و الان بعد ظهره...پس چرا نرسید،اصن چرا زنگ نزد؟؟!! نکنه بلایی سرش اومده باشههه
سانامی مظطرب شده بود فقط دلش میخاست جیمین سلامت برسه...
ده مین دیگه گذشت ک یانگم اومد بیرون
یانگم:: هوی گدا،من میرم وقتی برگردم آشپزخونه تمیز باشه،بای
بعدش رفت
سانامی:: پرو😐اما میخام وقتی ارباب بیاد همه جا تمیز و مرتب باشه
سانامی لباس مناسب پوشید و رفت تو آشپزخونه تا همچیو تمیز کنه...
.....................................................................................
بومگیو:: یاااا دلم میخواد برم پیش سانامی
& ببین پسرم،سانامی یه دختر متاهله خوب نیست انقد بری پیشش و ببریش بیرون ممکنه اطرافیاش حرف پشت سرتون بزنن(یانگم که صددرصد)
بومگیو:: ما فقط دوستیم خب
& همه این فکرو نمیکنن،بعدشم عاقای پارک رو پرنسسشون حساسن...البته سختگیر!
بومگیو:: خب وقتی جناب پارک جیمین تشریف آوردن از سفر میریم پیششون
& اوم،اوکی
بومگیو خسته بود و رفت سمت اتاقش
درشو باز کرد و رفت خودشو پرت کرد رو تخت...
بومگیو:: یعنی ب سانامی بگم رازمو؟!...
..........................................................................................
سانامی:: هووووففففف آخیییشششش همجارو برق انداختم! وقتشه خودمو اوکی کنم...
سانامی رفت تو حموم اتاق....
یه دوش بیست مینی گرفت و اومد بیرون
بدن خودشو با حوله خشک کرد و موهاشم سشوار کرد
لباس خوشگلی ک جیمین واسش خریده بود رو پوشید و رفت جلو آینه
یه مدل موی ساده و قشنگ ب موهاش زد
آرایش ملایمی کرد و عطر خوشبوشم زد...
لبخندی زد ک دل ادمو ب ضعف مینداخت...
سانامی:: خوشگل کی بودم؟؟؟!!! خوشگله ارباب جیمین☺️
بعد کفشاشو پوشید و زودی رفت تو سالن نشست رو مبل...
سانامی:: الان ساعت ۸ شده...ارباب فک کنم چند ساعت دیگه بیاد...
یانگم:: هااا برا کی خودتو آماده کردی؟! میخای ب کی بده هوم؟!
سانامی:: درست صحبت کن
یانگم:: وا چیه سوال پرسیدم
سانامی:: بیخود
یانگم:: امشب کی رِزِروِت کرده؟! چ قیمتی میخاد ب.ف.اکت بده؟! بگو خجالت نکش...
سانامی:: دیگه داری شورشو در میاری!
یانگم:: تو درآوردی ک ب همه...
سانامی:: خفه شو ح.روم.زاده ک.ث.ی.ف تویی ک شبی زیر صدتایی خودم چند بار دیدم با مردای غریبه میری اتاق...
یانگم:: چییی؟! بی همه چیز...
یانگم دستشو بلند کرد ک بزنه تو صورت سانامی یهو دید نمیتونه دستشو تکون بده چون ینفر دستشو گرفته بود...
دوتاشون زل زدن ب پشت سر یانگم...
جیمین:: خاستی چه غلطی بکنی؟؟!!
#dasam
❌❌اصکی ممنوووع❌❌
۴۰.۶k
۱۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.