ازدواج اجباری
𝙵𝚘𝚛𝚌𝚎𝚍 𝚖𝚊𝚛𝚛𝚒𝚊𝚐𝚎
(𝙿𝚊𝚛𝚝 37)
لیسا: هیسونگ!
هیسونگ: بله.... "سرد"
لیسا:"چند قدم رفت جلوتر" ببین من بابت این کارم واقعا متاسفم ولی خب تو فکر کن یه جور التماس کردن بود... من برای رفیقم هر کاری میکنم... بابت اون حرفام هم معذرت میخوام ولی لطفا.... لطفا چیزی در این باره به جئون نگو.... خواهش میکنم!
نزار ات از اینی که هست بدبخت تر بشه لطفا "بغض"
هیسونگ: نگران نباش نمیگم... خدافظ
"نیم نگاهشو ازش برداشت و به راهش ادامه داد و سوار ماشین شد و رفت"
" لیسا با لبخند ملیحی رفتنش تماشا کرد و برگشت و رفت داخل بار.... ولی دید که ات و جیمین سرجاشون نیستن... نگران شد و اول جایی که به ذهنش رسید اتاق "VIP" بود و سریع رفت سمت اتاق ها و تموم اتاق هارو گشت که رسید به آخریش که صدای ناله میومد..... لیسا یکم ترسید و با دستای لرزونش درو باز کرد که بله اون جیمین و ات بودن رو تخت و بوسه ی فرانسوی ای داشتن میرفتن.... لیسا نفس عمیقی کشید چون هنوز لباساشون تنشون بود.... لیسا رفت سمتشون و جیمین رو گرفت و پرت کرد اونور و سریع دست ات رو گرفت و کشوند بیرون اتاق و در رو بست...."
ات: اوممم ددی کجایی.... تو کی هستی داری کجا میبری منو " با حالت مستی خندید"
لیسا: وای ات نگاه چه روزی انداختی خودتو دهنت بو گند میده اه اه خفه شدممم "سرشو از ات فاصله داد و دست راست ات رو انداخت رو شونه اش و از کمرش گرفت و تقریبا با سرعت زیاد از بار اوردتش بیرون و سوار ماشین کردش.... لیسا نشست پشت فرمون و سوییچ رو از کیف ات که تو ماشین مونده بود برداشت و ماشین روشن کرد و به سمت عمارت حرکت کرد....ات چرت و پرت زیاد میگفت....بوی الکل کل ماشین گرفته بود که لیسا شیشه هارو داد پایین....سرعتشو بیشتر کرد که بعد مدتی رسیدن عمارت که با استفاده از ریموت در عمارت زد و ماشین پارک کرد یه گوشه ای از حیاط و ماشین خاموش کرد.... پیاده شد و رفت سمت در ات بازش کرد که دید داره میخنده و بدن خودشو لمس میکنه....یدونه زد تو سر خودش و سرشو از تاسف تکون داد و دست ات رو گرفت و کشید بیرون و دوباره از کمرش گرفت و در خونه رو زد که دقیقه ای بعد جیسو در رو باز کرد و با دیدن ات تو اون حال تعجب کرد و نگران شد"
جیسو: وای خدایا.... اینجا چخبره چیشده شما کی هستی ات چش شده خوبه؟! " تعجب، نگران"
لیسا: سلام من دوست ات لیسا هستم
ات: منو ببر پیش ددی جونم ولم کن " مست، خنده"
ادامه اش تو کامنتا
(𝙿𝚊𝚛𝚝 37)
لیسا: هیسونگ!
هیسونگ: بله.... "سرد"
لیسا:"چند قدم رفت جلوتر" ببین من بابت این کارم واقعا متاسفم ولی خب تو فکر کن یه جور التماس کردن بود... من برای رفیقم هر کاری میکنم... بابت اون حرفام هم معذرت میخوام ولی لطفا.... لطفا چیزی در این باره به جئون نگو.... خواهش میکنم!
نزار ات از اینی که هست بدبخت تر بشه لطفا "بغض"
هیسونگ: نگران نباش نمیگم... خدافظ
"نیم نگاهشو ازش برداشت و به راهش ادامه داد و سوار ماشین شد و رفت"
" لیسا با لبخند ملیحی رفتنش تماشا کرد و برگشت و رفت داخل بار.... ولی دید که ات و جیمین سرجاشون نیستن... نگران شد و اول جایی که به ذهنش رسید اتاق "VIP" بود و سریع رفت سمت اتاق ها و تموم اتاق هارو گشت که رسید به آخریش که صدای ناله میومد..... لیسا یکم ترسید و با دستای لرزونش درو باز کرد که بله اون جیمین و ات بودن رو تخت و بوسه ی فرانسوی ای داشتن میرفتن.... لیسا نفس عمیقی کشید چون هنوز لباساشون تنشون بود.... لیسا رفت سمتشون و جیمین رو گرفت و پرت کرد اونور و سریع دست ات رو گرفت و کشوند بیرون اتاق و در رو بست...."
ات: اوممم ددی کجایی.... تو کی هستی داری کجا میبری منو " با حالت مستی خندید"
لیسا: وای ات نگاه چه روزی انداختی خودتو دهنت بو گند میده اه اه خفه شدممم "سرشو از ات فاصله داد و دست راست ات رو انداخت رو شونه اش و از کمرش گرفت و تقریبا با سرعت زیاد از بار اوردتش بیرون و سوار ماشین کردش.... لیسا نشست پشت فرمون و سوییچ رو از کیف ات که تو ماشین مونده بود برداشت و ماشین روشن کرد و به سمت عمارت حرکت کرد....ات چرت و پرت زیاد میگفت....بوی الکل کل ماشین گرفته بود که لیسا شیشه هارو داد پایین....سرعتشو بیشتر کرد که بعد مدتی رسیدن عمارت که با استفاده از ریموت در عمارت زد و ماشین پارک کرد یه گوشه ای از حیاط و ماشین خاموش کرد.... پیاده شد و رفت سمت در ات بازش کرد که دید داره میخنده و بدن خودشو لمس میکنه....یدونه زد تو سر خودش و سرشو از تاسف تکون داد و دست ات رو گرفت و کشید بیرون و دوباره از کمرش گرفت و در خونه رو زد که دقیقه ای بعد جیسو در رو باز کرد و با دیدن ات تو اون حال تعجب کرد و نگران شد"
جیسو: وای خدایا.... اینجا چخبره چیشده شما کی هستی ات چش شده خوبه؟! " تعجب، نگران"
لیسا: سلام من دوست ات لیسا هستم
ات: منو ببر پیش ددی جونم ولم کن " مست، خنده"
ادامه اش تو کامنتا
۱۴.۸k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.