رمان آخرین بوسه

رمان آخرین بوسه🤤
پارت هشتم...👇
نیکا:( جوننن قراره بمیره دیش ناش ناش راحت میشمم دبگه بدهی هم نمیدم لالای لای)
پنج دقیقه بعد به خودش اومد و گفت:( الان اگه بمیره بخاطر عشق من مرده و من تا اخر عمرم خودمو مقصر میدونم ) بعدش لباساشو عوض کرد . سوار ماشینش شد و رفت بیمارستانی که متین توش بود . رفت ملاقات متین ...
وارد اتاق متین که شد متینو دید که صورتش همه زخمیه و بدنش پر از جای عمل ( برای شکستگی هاش) بود و خوابیده بود .
رو صندلی کنار تخت متین نشست و دستشو کرد لابه لای موهای متین ، پیشونی متینو بوسید و گفت:( بهترین من نمیدونی چقد دوست دارم ولی میدونی که کن باید قاتلت باشم پس نمیتونیم عشق هم باشیم ولی من همیشه از دورترین فاصله ها حواسم بهت هست...🙃)
دوباتره پیشونی متینو بوسید ، پا شد تا بره در اتاق رو باز کنه که متین بیدار شد ، متین:( نیکا نیکا)
نیکا در حتلی که گریه میکرد سریع رفت ...
💞اگه پارت بعدی رو میخوای لایکاب ابن پارتو به ده برسون💞
دیدگاه ها (۱)

رمان آخرین بوسه🤤پارت نهم👇دکترا رفتن پیش متین ، متین:( اگه او...

رمان آخرین بوسه🤤پارت دهم...👇دیانا:( قضیه از این قراره که منو...

رمان آخرین بوسه🤤پارت هفتم...👇نیکا:( ووییی چه خوشمزستتتت از ک...

رمان آخرین بوسه🤤پارت ششم...👇نیکا لباس متینو پوشد و اومد ، مت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط