رمان آخرین بوسه🤤
رمان آخرین بوسه🤤
پارت ششم...👇
نیکا لباس متینو پوشد و اومد ، متین :( چقد بهت میاد😅)
نیکا رفت تو استخر ، نیکا:( واو چقد آبش گرمه)
متین:( دیدی گفتم سرد نیست، خب گرم کن بعد بریم مسابقه😆)
نیکا:( هع بهتره با من مسابقه ندی😁)
متین:( چی میگی بابا معلوگه که من میبرم😎)
نیکا:( خواهیم دیدددد)
یکم گرم کردن، متین:( خب خانم حرفه ای آماده ای؟)
متین:( بریم)
مسابقه دادن ، نیکا برد . نیکا:( من بردممم ایوللل😆)
متین هم عاشقانه نگاهش میکرد🥹.
متین:( خب جایزت چی باشه؟😃)
نیکا:( شیرکاکائو با پاستیل😋)
متین:( اخه کییی شیرکاکائو با پاستیل میخوره😐)
نیکا:( من میخورممم خیلی هم خوشمزسسسستتتت)
متین:( اوکی اوکی بریم موهاتو خشک کنیم بعد بریم بخوابیم فردا برات میخرم🙂)
نیکا:( بلیم بلیم)
رفتن داخل خونه ، متین سشوار رو اورد و موهای نیکا رو خشک کرد بعدش نیکا موهای متینو خشک کرد ، موقعی که نیکا دستشو لای موهای متین میکرد انگار دنیارو به متین دادن🥹....
رفتن نشستن، متین:( میخوای بریم بخوابیم؟)
نیکا:( یعنی نرم خونه خودم؟)
متین:( کجا میخوای بری، بمون باو)
نیکا:( باوشه ولی فردا میرم خونه خودم)
متین:( باش)
نیکا:( رخت خواب ها کجاست؟)
متین:( تخت خوابم دو نفرست بیا کنارم بخواب)
نیکا:( یکم زوده واسه این کار😐)
متین:( نمیخوام بخورمت که😂)
نیکا:( نه بابا😂)
متین:( میای؟)
نیکا:( رو مبل میخوابم)
متین:( 😐، من رو مبل میخوابم تو برو رو تخت)
نیکا:( اخه...)
متین:( اخه نداریم برو)
نیکا رفت رو تخت متین ، گوشیشو برداشت دید دیانا پیامش داده ،
..............
پیامای دیانا:
.نیکا امروز امیر( مثلا امیر اکس نیکاست) رو تو خیابون دیدم گفت بهت بگم که امشب تولدشه میخواد که تو بری ، بنظرم برو بچه گناه داره ، شب تولدش تنها نباشه، هوی نیکااا ، میمون چرا سین نمیزنی؟؟؟
.............
نیکا:( وایی نه ، اوف ساعت که سه نصف شبه حتما تولد تموم شده وایی امیدوارم امیر ببخشتم🙁)
نیکا به دیانا زنگ زد ،
تماس دیانا و نیکا:
نیکا:( سلوم)
دیا:( مرگ)
نیکا:( دیانا بخدا کار مهم داشتم)
دیانا:( مهم تر از تولد اون بدبخت؟)
نیکا:( دیااا جونمم)
دیانا:( چته)
نیکا:( عصبانی نباش)
دیانا:( چجوری عصبانی نباشم بیچاره رو تنها گزاشتی)
نیکا:( خب اکسمه اصن چه دلیلی داره برم تولدش الانم باید به تو حساب پس بدم ، اصن دلم نمیخواس برم! بای)
نیکا قطع کرد بعدش خوابید
صبح شد .متین:( خانم برنده نمیخوای بیدار شی؟؟)
نیکا:( خفه شو دیگه این قسمت خوابم مهمبود )
متین:( پاشو ناهار رو درست کردم بیا سر میز)
نیکا:( ایشش اومدم)
❤🩹اگه پارت بعدیو میخوای لایکای این پارتو به ده برسون❤🩹
پارت ششم...👇
نیکا لباس متینو پوشد و اومد ، متین :( چقد بهت میاد😅)
نیکا رفت تو استخر ، نیکا:( واو چقد آبش گرمه)
متین:( دیدی گفتم سرد نیست، خب گرم کن بعد بریم مسابقه😆)
نیکا:( هع بهتره با من مسابقه ندی😁)
متین:( چی میگی بابا معلوگه که من میبرم😎)
نیکا:( خواهیم دیدددد)
یکم گرم کردن، متین:( خب خانم حرفه ای آماده ای؟)
متین:( بریم)
مسابقه دادن ، نیکا برد . نیکا:( من بردممم ایوللل😆)
متین هم عاشقانه نگاهش میکرد🥹.
متین:( خب جایزت چی باشه؟😃)
نیکا:( شیرکاکائو با پاستیل😋)
متین:( اخه کییی شیرکاکائو با پاستیل میخوره😐)
نیکا:( من میخورممم خیلی هم خوشمزسسسستتتت)
متین:( اوکی اوکی بریم موهاتو خشک کنیم بعد بریم بخوابیم فردا برات میخرم🙂)
نیکا:( بلیم بلیم)
رفتن داخل خونه ، متین سشوار رو اورد و موهای نیکا رو خشک کرد بعدش نیکا موهای متینو خشک کرد ، موقعی که نیکا دستشو لای موهای متین میکرد انگار دنیارو به متین دادن🥹....
رفتن نشستن، متین:( میخوای بریم بخوابیم؟)
نیکا:( یعنی نرم خونه خودم؟)
متین:( کجا میخوای بری، بمون باو)
نیکا:( باوشه ولی فردا میرم خونه خودم)
متین:( باش)
نیکا:( رخت خواب ها کجاست؟)
متین:( تخت خوابم دو نفرست بیا کنارم بخواب)
نیکا:( یکم زوده واسه این کار😐)
متین:( نمیخوام بخورمت که😂)
نیکا:( نه بابا😂)
متین:( میای؟)
نیکا:( رو مبل میخوابم)
متین:( 😐، من رو مبل میخوابم تو برو رو تخت)
نیکا:( اخه...)
متین:( اخه نداریم برو)
نیکا رفت رو تخت متین ، گوشیشو برداشت دید دیانا پیامش داده ،
..............
پیامای دیانا:
.نیکا امروز امیر( مثلا امیر اکس نیکاست) رو تو خیابون دیدم گفت بهت بگم که امشب تولدشه میخواد که تو بری ، بنظرم برو بچه گناه داره ، شب تولدش تنها نباشه، هوی نیکااا ، میمون چرا سین نمیزنی؟؟؟
.............
نیکا:( وایی نه ، اوف ساعت که سه نصف شبه حتما تولد تموم شده وایی امیدوارم امیر ببخشتم🙁)
نیکا به دیانا زنگ زد ،
تماس دیانا و نیکا:
نیکا:( سلوم)
دیا:( مرگ)
نیکا:( دیانا بخدا کار مهم داشتم)
دیانا:( مهم تر از تولد اون بدبخت؟)
نیکا:( دیااا جونمم)
دیانا:( چته)
نیکا:( عصبانی نباش)
دیانا:( چجوری عصبانی نباشم بیچاره رو تنها گزاشتی)
نیکا:( خب اکسمه اصن چه دلیلی داره برم تولدش الانم باید به تو حساب پس بدم ، اصن دلم نمیخواس برم! بای)
نیکا قطع کرد بعدش خوابید
صبح شد .متین:( خانم برنده نمیخوای بیدار شی؟؟)
نیکا:( خفه شو دیگه این قسمت خوابم مهمبود )
متین:( پاشو ناهار رو درست کردم بیا سر میز)
نیکا:( ایشش اومدم)
❤🩹اگه پارت بعدیو میخوای لایکای این پارتو به ده برسون❤🩹
۷.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.