p

p.2

بعد از افتخارآفرینی روی خرگوش صورتی، جونگ‌کوک با روحیه‌ی قهرمانانه، گوشه‌ی کت‌شو صاف کرد و گفت:

– خب، حالا وقتشه یه وسیله‌ی واقعی سوار شیم. مثلاً اون چرخ‌و‌فلک

ا.ت که داشت پشمک صورتی می‌خورد، یهو زد زیر سرفه:
– کو... کدوم؟ اونکه می‌ره اون بالااااا؟!

جونگ‌کوک لبخند مرموزی زد:
– آره همون! منظره‌ش عالیه... فقط کافیه چشم‌تو ببندی، جیغ نزنی، و دعا کنی پیچاش شل نباشه.

ا.ت با ترس به چرخ‌وفلک نگاه کرد. صدای جیغ ملایمی از بالای دستگاه می‌اومد. نگاه کرد به دختر بچه‌ای که از کابین پایین می‌اومد و با لبخند گفت:
– وای چقدر خوب بود!

ا.ت با خودش فکر کرد:
– اگه اون تونست... منم... شاید... اگه جونگ‌کوک کنارم باشه...

سه دقیقه بعد، توی کابین بودن. ا.ت چسبیده بود به دیواره مثل گربه‌ای که از حموم فرار کرده. جونگ‌کوک با خنده:
– نفس بکش... هنوز حرکت نکرده!

چرخ و فلک راه افتاد.

ا.ت:
– وای وای وای وای... من دارم می‌میرم! کوک... بگو وایسه! بگو من پیاده شم!

جونگ‌کوک جدی گفت:
– فقط نکن اون کاری رو که دفعه پیش با رولر کوستر کردی...(رولر کوستر یه وسیله ی مثل ترن هوایی ولی اون نیس)

ا.ت:
– کدوم کار؟!

جونگ‌کوک:
– چشم‌تو بستی، جیغ زدی، بعد گردن منو گرفتی که تا دو روز نمی‌تونستم گردنم و بچرخونم!

ا.ت:
– تقصیر خودته! هی میگی بیا بریم این وسایل باحالن ... انگار نمیدونه من ترس از ارتفاع دارم

جونگ‌کوک یه‌دفعه دست ا.ت رو گرفت:
– ببین... فقط به من نگاه کن، نه پایین. من اینجام. اگرم کابین کنده شد، با هم سقوط می‌کنیم. عاشقانه می‌میریم

ا.ت:
– چه دلگرمی‌ای... واقعاً ممنون کوک...

جونگ‌کوک پوزخندی زد پشمک صورتی نصفه رو درآورد و جلوی ا.ت گرفت:
– پشمک بخور، زندگی کوتاهه...

چند دقیقه بعد، وقتی کابین پایین اومد، ا.ت هنوز چشماش بسته بود و با دهن پر از پشمک زمزمه کرد:
– دیگه... هیچ‌وقت... چرخ‌وفلک... نمیام...

جونگ‌کوک شونه‌هاشو بالا انداخت و گفت:
– عالی بود..حالا وقتشه بریم ترن هوایی...

ا.ت با چشم‌های گرد:
– کوک... تو دشمنی یا عشق من؟

جونگ‌کوک با خنده گفت:
– بستگی داره کجا بشینیم!
دیدگاه ها (۴)

p.3بعد از تهدید خفیف جونگ‌کوک برای سوار شدن به ترن هوایی، ا....

p.1همه‌چی از یه شب آروم شروع شد...جونگ‌کوک با عشق تمام داشت ...

p.1جونگ‌کوک و ا.ت بعد از مدت‌ها تصمیم گرفتن برن شهربازی. ا.ت...

p.3ا.ت آروم دوتا دستاشو گذاشت دو طرف صورت جونگ‌کوک. یه‌لحظه ...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

قلب یخیپارت ۱۷از زبان ا/ت:جونگ کوک: من به خودم افتخار میکنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط