part

#part35
#رها
کلافه شده بودم از این وضعیت زندگیم هر روز تو شرکت اون آیدا گاو می‌ومد و همه‌اش تو اتاق طاها بود و این خیلی رو مخم بود، وقتی نزدیک طاها بود می‌خواستم با تریلی از روش رد بشم، اصلا من چرا عاشق نشدم نشدم زارت رفتم عاشق اون پسره شدم؟!
چرا واقعا؟! نه آخه چرا؟ یارو خودش رل داره رلشو دوست داره من چرا عاشق اون شدم؟! صدای درون- هیچی تو مثل آدمیزاد نیست که عاشق شدنت بخواد مثل آدم باشه.
رها- باز تو اومدی؟ مگه کار و زندگی نداری تو؟
صدای درون- نه دیگه ببین من دقیقا وقتایی که تو اعصاب نداری پیدام می‌شه که بدتر گند بزنم تو اعصابت.
رها- معلومه.
صدای درون- الانم جای اینکه وایستی اینجا و از اینجا اون دوتا رو دید بزنی بلند شو دوتا قهوه بردار ببر تو اتاق ببین چه خبره.
رها‐ تو چقدر مخت خوب کار می‌کنه حاجی!
صدای درون- آره می‌دونم، زود باش دیگه.
سریع دوتا لیوان برداشتم و قهوه ریختم و گذاشتم‌شون توی سینی و راه افتادم سمت اتاق طاها، ایندفعه بازم قهوه بریزم روش؟ آره می‌ریزم، دست خودم نیست که کرم دارم مریضم.
تقه‌ای به در زدم و وارد شدم، لبخند مسخره‌ای زدم و گفتم :
رها- ایشالا مزاحم نشدم.
طاها- نه، دستت درد نکنه.
اول قهوه طاها رو گذاشتم رو میز و تا خواستم قهوه آیدا رو بریزم روش یهو وسط راه لیوان قهوه‌اش رو ازم گرفت و گفت :
آیدا- مرسی.
دندونامو روهم ساییدم و با حرص گفتم :
رها- خواهش می‌کنم.
با حرص قدم برداشتم سمت در و از اتاق خارج شدم، در حالی که زیر لب هفت جد و آباد آیدا رو فوش می‌دادم راه افتادم سمت کافه، با صدای ترانه ایستادم و برگشتم سمتش‌.
رها- بله؟
نگاهی به اطراف انداخت و گفت :
ترانه- بیا بریم تو اتاقم کارت دارم.
نگاهش کردم و گفتم :
رها- چیزی شده؟
بازوم رو گرفت و درحالی که منو می‌کشید سمت اتاقش گفت :
ترانه- بیا بریم می‌فهمی.
وارد اتاقش شدیم، نشست پشت میزش و منم نشستشم رو به روش.
آب دهنش رو قورت داد و گفت :
ترانه- ببین رها می‌خوام رو راست باهات حرف بزنم...
یکم از لیوان آبی که جلوش بود خورد و یه نفس گفت :
ترانه- ببین من طاها رو دوست دارم مطمئنم تو‌ام طاها رو دوست داری و تو این مورد هیچ شکی ندارم، الان ازت می‌خوام بیا باهم دست به یکی کنیم و کاری کنیم طاها و آیدا از هم‌دیگه جدا بشن و وقتی از هم جدا شدن یه جوری طاها رو عاشق خودمون کنیم‌.
نفس عمیقی کشید و گفت :
ترانه- نظرت چیه؟
گیج نگاهش کردم و گفتم :
رها- ببین من فقط تا اونجا رو فهمیدم که هردوتامون طاها رو دوست داریم.
ترانه پوکر نگاهم کرد و سرش رو کوبید رو میز و بعد از چند ثانیه گفت :
ترانه- ببین ما دوتایی باید هرجور شده آیدا رو تحت تعقیب بگیریم از تک تک کاراش سر در بیاریم، ببینیم چکار می‌کنه کجا می‌ره کجا میاد، باید یه جوری کاری کنیم این دوتا از هم جدا بشن من‌ مطمئنم آیدا به جز طاها با کس دیگه‌ای هم هست هرطور شده باید اینو به طاها ثابت کنیم.
کمی فکر کردم و گفتم :
رها- بر فرض مثال ما این کارو کردیم هر روز این عجوزه رو دنبال کردیم اومدو با کسی نبود اونوقت چیکار کنیم؟
ترانه- ببین من مطمئنم یعنی هیچ شکی ندارم که آیدا با کس دیگه‌ای جز طاها هستش اگرم نبود از یه روش دیگه‌ای استفاده می‌کنیم براش جدا کردنشون.
رها- خب مثلا الان جدا شدن ما باید چیکار کنیم این وسط؟
ترانه- خب رقابتمون از همین‌جا شروع می‌شه باید یه طوری کاری کنیم که طاها عاشق یکیمون بشه.
پوکر نگاهش کردم و گفتم :
رها- چطوری اونوقت؟
ترانه- به این موضوع همون موقع رسیدگی می‌کنیم فقط الان به من بگو پایه هستی این دوتارو از هم جدا کنیم یا نه؟
یکم فکر کردم و گفتم :
رها- آره.
ترانه لبخند محوی زد و گفت :
ترانه- می‌دونی که تو این راه یکیمون ضربه می‌بینه؟
رها- آره، ولی اینو به جون می‌خرم و شانسمو امتحان می‌کنم.
ترانه- آدم ریسک پذیری هستی.
شونه‌ای بالا انداختم و گفتم :
رها- من برم، فقط از کی بیوفتیم دنبالش؟
ترانه- امشب خبرش رو بهت می‌دم ولی یه مشکلی هست.
رها- چه مشکلی؟
ترانه‐ من و تو هردوتامون تمام وقتمون رو داخل شرکتیم چجوری می‌خوایم این دختره رو دنبال کنیم؟
یکم فکر کردم و با فکری که به سرم زد گفتم :
رها- فهمیدم.
ترانه- چی؟
رها- می‌تونی شب بیای خونه من؟
ترانه- آره.
رها- شب اومدی بهت می‌گم...
نگاهی به بیرون انداختم و گفتم :
رها- من دیگه برم شب می‌بینمت.
ترانه- اوکی.
از اتاقش خارج شدم و راه افتادم سمت کافه، باورم نمی‌شد دارم با رقیب عشقیم همدست می‌شم!

#عشق_پر_دردسر
دیدگاه ها (۰)

#part36#رهافریال و نازی با تعجب نگاهم کردن، فریال خندید و گف...

#part37#رهااز اتاق خارج شدم و رفتم داخل آشپزخونه.فریال- چرا ...

ادامه پارت قبل 🗿مهربان- رها جون داری میری؟برگشتم سمتش و گفتم...

#part34#رهابا صدای جیغ جیغ آیدا بیدار شدم.آیدا- چه عجب بیدار...

سنس به سبک سونیک

blackpinkfictions پارت ۲۱

ویو یونجو : شروع کردیم به غذا خوردن ومن هنوز هم حالم بد بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط