ادامه پارت قبل

ادامه پارت قبل 🗿
مهربان- رها جون داری میری؟
برگشتم سمتش و گفتم :
رها- آره دیگه...
برگشتم و نگاهی به آیدا و طاها که دست تو دست هم بودن انداختم و ادامه دادم :
رها- خوشحال شدم از آشناییت مهربان جون خدافظ.
کلاه هودیم رو انداختم رو سرم و سریع از اون خونه زدم بیرون.
#عشق_پر_دردسر
سلام چطورید 🗿👩🏻‍🦯
حمایت ممایت یُخ چون نیلو حمایت کنیم نکنیم میزارع اره؟؟؟ارههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟🗿🗿🗿🗿🗿🗿
دیدگاه ها (۶)

#part35#رهاکلافه شده بودم از این وضعیت زندگیم هر روز تو شرکت...

#part36#رهافریال و نازی با تعجب نگاهم کردن، فریال خندید و گف...

#part34#رهابا صدای جیغ جیغ آیدا بیدار شدم.آیدا- چه عجب بیدار...

#part33#رهاطاها- رها مطمئن باشم خوبی؟ بی‌جون گفتم :رها- طاها...

(رمان جیمین )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط