بالها ۱۸ ( پایانی )
بالها ۱۸ ( پایانی )
۴ساعت بعد
#تهیونگ
بیدار شدم و دیدم تو بغلش خوابم برده !
با شُک بلند شدم .. اییی چندش
" یا جونگ کوک ... "
اونم بیدار شد
" یا... یا هیونگ اینجا چیکار میکنی ؟ "
" من باید بپرسم! این اتاق منه ... عههه مگه بهت اتاق نداده بودم !؟ "
" ساعت چنده حالا !؟ "
" وای جونگ کوک بدو الان از پرواز جا میمونیم... "
" این قرص ها چیه... تهیونگ مریض شدی؟ "
" آه احمق اینا ویتامینه... تو کارای من سرک نکش بچه ! ... بلند شو حاضر شو "
( اونا همه چیو فراموش کردن اصلا به یاد ندارن که همچین اتفاقاتی افتاده ! .. چون اون دختر برای جبرانکار های زشتی که در حقشون کرده تموم خاطرات اونا رو پاک کرده ! ... دیگه حتی یادشون نمیاد که چه قدر عذاب کشیدن ... )
پایان _______ ببخشین حرصتون دادم !
میدونین این پیجمو مرده فرض کردم !😂💔
۴ساعت بعد
#تهیونگ
بیدار شدم و دیدم تو بغلش خوابم برده !
با شُک بلند شدم .. اییی چندش
" یا جونگ کوک ... "
اونم بیدار شد
" یا... یا هیونگ اینجا چیکار میکنی ؟ "
" من باید بپرسم! این اتاق منه ... عههه مگه بهت اتاق نداده بودم !؟ "
" ساعت چنده حالا !؟ "
" وای جونگ کوک بدو الان از پرواز جا میمونیم... "
" این قرص ها چیه... تهیونگ مریض شدی؟ "
" آه احمق اینا ویتامینه... تو کارای من سرک نکش بچه ! ... بلند شو حاضر شو "
( اونا همه چیو فراموش کردن اصلا به یاد ندارن که همچین اتفاقاتی افتاده ! .. چون اون دختر برای جبرانکار های زشتی که در حقشون کرده تموم خاطرات اونا رو پاک کرده ! ... دیگه حتی یادشون نمیاد که چه قدر عذاب کشیدن ... )
پایان _______ ببخشین حرصتون دادم !
میدونین این پیجمو مرده فرض کردم !😂💔
۲۰.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.