پارت بلای جونم
#پارت_42🍯🐼🌻 ‹ بَـلای جـونَـم😌💛 ›
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
مونا با جیغ بلند میون کلامم پرید:
- گمشو بیرون!
تند از اتاق بیرون زدم و درب رو بستم.
لعنت به مغز فندوقیم که درست وقتی باید کار کنه، از کار میوفتاد.
***
- تو چرا حرف نمیزنی؟
انتظار داشت حرف بزنم؟ چی میگفتم با این افتضاحی که به بار آورده بودم؟
با خجالت سرم رو پایین انداختم و خواستم چیزی بگم که مونا رو به مهام پیشدستی کرد.
- برات مهمه که حرف بزنه یا نزنه؟ اگر اوردیش اینجا که بهش توجه کنی واسه چی منو اوردی؟
عجب آدمی بود!
مهام فقط یه جمله پرسید.
در حالی که تمام توجهش رو اون بود.
- شلوغش نکن مونا، نیوردمش غریبی کنه تا آخر سفر اینجوری تو خودش بره!
- نترس ...شگردش همینه! از ترحم خوشش میاد.
ناراحت شدم.
یعنی چی که پیش داوری میکرد؟
توی سکوتم به پنجره که منظره غروب رو نشون میداد خیره شدم که مونا دست مهام رو گرفت و از روی مبل بلندش کرد.
- پاشو بریم قدم بزنیم ...که زهرمارم شد، لاقل یکم به آرامش برسم.
💛
💛💛
💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛💛💛
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
مونا با جیغ بلند میون کلامم پرید:
- گمشو بیرون!
تند از اتاق بیرون زدم و درب رو بستم.
لعنت به مغز فندوقیم که درست وقتی باید کار کنه، از کار میوفتاد.
***
- تو چرا حرف نمیزنی؟
انتظار داشت حرف بزنم؟ چی میگفتم با این افتضاحی که به بار آورده بودم؟
با خجالت سرم رو پایین انداختم و خواستم چیزی بگم که مونا رو به مهام پیشدستی کرد.
- برات مهمه که حرف بزنه یا نزنه؟ اگر اوردیش اینجا که بهش توجه کنی واسه چی منو اوردی؟
عجب آدمی بود!
مهام فقط یه جمله پرسید.
در حالی که تمام توجهش رو اون بود.
- شلوغش نکن مونا، نیوردمش غریبی کنه تا آخر سفر اینجوری تو خودش بره!
- نترس ...شگردش همینه! از ترحم خوشش میاد.
ناراحت شدم.
یعنی چی که پیش داوری میکرد؟
توی سکوتم به پنجره که منظره غروب رو نشون میداد خیره شدم که مونا دست مهام رو گرفت و از روی مبل بلندش کرد.
- پاشو بریم قدم بزنیم ...که زهرمارم شد، لاقل یکم به آرامش برسم.
💛
💛💛
💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛💛💛
┈┄╌╶╼╸•••‹🌔⃟✨›•••╺╾╴╌┄┈
- ۲.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط