Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part173

#mehrb

جلو در منتظرش بودم تا بیاد اما بدون هيچ توجهی سوار ماشین شد و حرفی نزد
_باز که قهری

نگاهی بهم کرد
مهشاد: مگه برفین تو بغلمه که باهات آشتی کنم

میدون رو دور زدم
_داری سخت میگیریاا

مهشاد: به منم سخت گذشت
پوفی از سر کلافگی کشیدم و حرفی نزدم اما قلعلش رو بلد بودم

* * & * * * * *

با موسسه حیوانات هماهنگ کرده بود و راحتر کارمون راه افتاد
وارد محوطه روباه ها شدیم ، با ذوق بدون اینکه به من توجه کنه سمت برفین رفت

روباهی که دوتایی انتخاب کردیم و خیلی کوچیک بود ، با دو انگشت پیشونیش رو نوازش میکرد که سمت‌شون رفتم و کنار نشستم دستی بهش کشیدم
_حالا آشتی خانم خانما

لبخندی بهم زد و بوسه ای به گونه ام زد مثل همیشه دستی داخل ریش‌ام کرد
مهشاد: آشتی آقای احمدی

بوسی به کف دستش زدم و دوتایی سرگرم برفین شدیم ، اونقدری بازی کردیم که برفین بغل مهشاد خوابش برد

سمت جایی که همیشه می‌خوابید رفتیم
مهشاد: خیلی دوس دارم پیش خودمون باشه

بوسه ای به موهاش زدم
_رفتیم خونه‌ی خودمون چشمم حتما میارمش

دستی بهش کشید
مهشاد: بریم

باشه ای گفتم و اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم ، دستی کوبید بهم
مهشاد: خب آقای احمدی با اجازه بریم کارتت رو خالی کنیم

خنده ای برای مو‌د‌اش زدم
_چشمم بانو

* * * * * *

یک ماه گذشته بود و امروز روز عروسی من و مهشاد بود البته دوتا عروسی داشتیم ارسلان و دیانا

تصمیم گرفته بودیم با هم عروسی رو بگیریم اینطوری بهتر بود

ارسلان با دسته گل از ماشین پیاده شو و به سمتم اومد

ارسلان: واای دارم از استرس میمیرم

_منم همینطور اما دارم سعی میکنم آرامش خودم رو حفظ کنم

با خنده لب زد
ارسلان: برای اینکه الان چیز....

کوبیدم به بازوش
_هوی درست صبحت کن

باشه گفت که چند دقیقه وایستادیم که برای یک لحظه ذهنم سمت رضا رفت
یکماه و خورده بود که از نبود پانیذ گذشته بود

و رضا کلا داغون شده بود مثل قبل نبود ، نفسی گرفتم و گوشیم رو برداشتم و کمی اونورتر رفتم تا زنگ بزنم

بی حوصله جواب داد
رضا: جانم محراب

_داداش حالت خوبه چطوری

رضا: مثل همیشه،، بهتون تبریک میگم

_ممنونم ....داداش بیای هاا یکم حال و هوات عوض میشه خب

رضا:میام اما قول نمیدم

باشه گفتم که قطع کرد
_نه به اینکه میخواستی ازش دور باشه نه به اینکه الان وابسته‌شی

گوشی رو به جیب‌ام سوق دادم و برگشتم با مهشاد روبرو شدم ، نگاهی بهش کردم که به جز زیبایی چیز دیگه ای نمیدیدم....

#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۱۵)

• Wild rose cabaret •#part174#mehrbدستام رو باز کردم_چه خانم...

• Wild rose cabaret •#part175#leoreza ۷ ماه بعددر اتاق باز ش...

• Wild rose cabaret •#part172#leoreza نشستم کنارش که نگاهی ب...

• Wild rose cabaret •#part171#leoreza نگاهی بهم کردفرانک : غ...

Novel panleo ♡ #part⁴⁹ ♡『 paniz 』وقتی از گیت رد شدیم لحظه آخ...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_249کتم رو برداشتم و هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط