Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part174

#mehrb

دستام رو باز کردم
_چه خانم زیبایی دارم من

مهشاد: چرا انقدر دیر کردی

نگاهی به ساعت کردم و با تعجب گفتم
_من که سر ساعت اومدم

لبخندی زد و گفت
مهشاد: باهوش خان باید زنگ آرایشگاه رو بزنی تا بگی اومدم

سمتش رفتم و بوسه ای به پیشونیش زدم و دست گل رو سمتش گرفتم
_ببخشید بریم حالا

بریمی گفت و سوار ماشین شدیم امروز بهترین روز زندگیم بود .....

#leoreza

نمیدونم چقدر دیر کرده بودم اما زمان زیادی گذشته بود
وارد شدم و نگاهی به جایگاه‌شون کردم
_کجایی رزم قرار بود شاهد عروسی این دو زوج باشیم ما

نگاهی به گوشیم کردم که ۱۰ رو نشون میداد و عکسی تو ویلا گرفته بودیم بگ گراند گوشیم بود از همه بیشتر اینو دوست داشتم

چشم برداشتم و سمت‌شون رفتم سعی کردم ظاهرم رو حفظ کنم تا کمی دلگرمی بهشون بدم حداقل شب‌اشون رو خراب نکنم

با دو تا پاکتی که دستم نزدیک اشون شدم تا کادوی عروسی شون رو بدم اول ارسلان و بغل کرد و کادوش رو دادم
_ایشالله خوشبخت بشین

دیانا تشکری کرد و با ناراحتی لب زد
دیانا: کاشکی پانیذ هم بود

لبخند تلخی زدم و کاشکی تو دلم گفتم
نوبت محراب بود دوتا شونم بغل کرد و کادو‌شون رو دادم

ازشون دور شدم که همگی دست زدن، که برای اینکه تابلو نشه منم همراهی‌شون کردم
تا آخر شب نگاهم بهشون بود ، مثلا قرار بود عروسی‌شون جبران کنیم
آخ رفتی دلت تنگ‌ات موندم رز وحشی

مراسم تموم شد و بی‌حوصله سوار ماشین شدم و راه افتادم این مدت رانندگی ام به حدی تند و سریع بود که فقط میخواستم همونجا که بخوام باشم اونم تند و سریع

نگه داشتم و رفتم داخل عمارت این مدت شهرام زندان بود ، و اگر شهرام کاری میکرد
نگار مهمونِ کلانتری بود
اما دیگه ذره ای برام مهم نبود بهترین کسم رو از دست داده بودم ، و به همه چیز بیخیال نگاه میکردم

دراز کشیدم رو تخت و چشم بستم .....

#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
# اردیا
دیدگاه ها (۴۴)

• Wild rose cabaret •#part175#leoreza ۷ ماه بعددر اتاق باز ش...

• Wild rose cabaret •#part176#panizاما با جون دل قبول شون دا...

• Wild rose cabaret •#part173#mehrbجلو در منتظرش بودم تا بی...

• Wild rose cabaret •#part172#leoreza نشستم کنارش که نگاهی ب...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۵۶قشنگیه.. جیمین با لبخند بار...

عشق چیز خوبیه پارت ۲ رفتم دم در لینو اومد لایا هم همراهش بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط