Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part175

#leoreza

۷ ماه بعد


در اتاق باز شد و منشی داخل شد
منشی: آقای برزگر خانم نگار تشریف آوردن

نگاهی بی اهمیت کردم
_چند لحظه معطل بشم بعد بیان

چشمی گفت و رفت ، میدونستم برای چی اومده این همه مدت گذشته بود اما این بشر متوجه‌ی چیزی نبود

وارد شد و نشست
نگار: من که میدونم کار نداشتی الکی گفتی وایستام اما تحمل نکردم اومدم

بی اهمیت زل زدم بهش
_باز چیشده

نگار: قرار بود درمورد نامزدی مون حرف بزنیم

_نگار خودت هم میدونی پافشاری های خودت بود حتی مادرجون هم مخالفت کرد، دنبال چی

نگار: من دنبال اینم که به تو برسم همین

_اینجوری میگی...باشه آخر هفته با مامانت پاشو بیا خونمون حالیت کنم ما به درد هم نمیخوریم

نگار: میبینی منصرف‌ات میکنم فعلا

بلند شد و رفت بیرون
دختره‌ای خل..

#paniz


از پنجره به هوای دلچسب بیرون نگاه میکردم که با مرور حرف عسل لبخندم محو شد

< اگه رضا راضی بشه میخوان عقد کنن>

بی‌تاب بلند شدم که با لگد زدن بچه‌هام آخی گفتم و نشستم دستی به شکم گرد و بزرگم کشیدم

_اخخخ قربون شما دوتا فسقلی برم که انقدر منو اذیت میکنین

آره دو تا فنچ داشتم روزی که فهمیدم انگار دنیا رو بهم دادن یه پسر مثل خودش داشتم یه دختر شبيه اش داشتم
، و این بیشتر دیونه‌ام میکرد با دیدن‌شون

اما دیگه تحمل دوری از پدرشون رو نداشتم اونقدر دل تنگ بودم که حد نداشت
دلم براش لک زده بود
خیلی شبها بهش فکر میکردم اگه برگردم چه واکنشی نشون میده پس‌ام میزنه

آخرین باری که باهاش بد رفتار کرده بودم خیلی دلخور شدم از خودم من داشتم بی انصافی میکردم باید بهش میگفتم تا اونم منتظر بچهاش بمونه

گوشی رو برداشتم تا به محمد زنگ بزنم به چند بوق نرسیده جواب داد
ممد: جانم پانیذ

_ سلام چطوری عسل خوبه

ممد: سلام میرسونه ، اتفاقی افتاده

_نه چیزی نشده فقط....

ممد: نکنه رضا دردسر کرده

با هول گفتم
_نه کاری نکرده فقط خواستم درمورد تصمیمی که گرفتم باهات حرف بزنم......میخوام برگردم

نفس راحتی کشید
ممد: بالاخره سر عقل اومدی ....حتما بر آخر هفته میخوای

لبخندی زدم
_دقیقا

ممد: باشه اوکیش میکنم خبرت رو بهت میدم حالا حال وروجکای عمو چطوره

_عالیی هروز هزار بار سلام میرسونن

خنده‌ای کرد ، و بعد از اینکه کلی با هم حرف زدیم و دردودل کردیم قرار شد خودش بیاد دنبالم

خوشحال چشم بستم قرار بود برم دیدنش اما اینکه چه واکنشی نشون بده دلهره و استرس عجیبی داشتم و اذیتم میکرد

با درد بلند شدم و سمت آشپزخونه رفتم تا دارو هام رو بخورم قرار بر اینکه باردار بودم دکترم قرص های قلبم رو قطع کرده بود و برای بچهام ضرر داشت ....

#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۶)

• Wild rose cabaret •#part176#panizاما با جون دل قبول شون دا...

• Wild rose cabaret •#part77#panizتا شب کمی بیرون گشتم و دور...

• Wild rose cabaret •#part174#mehrbدستام رو باز کردم_چه خانم...

• Wild rose cabaret •#part173#mehrbجلو در منتظرش بودم تا بی...

زندگی با خنده ( پلیس مخفی)ویو ساراآروم چشام رو باز کردم تو ی...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

برادر بی رحم من 💔🥀🖤💫part 8"ببخشبد بعضی وقتا عصبی میشم دست هو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط