criminal case part14 🕖📔🎞️🖋️
criminal case part14 🕖📔🎞️🖋️
از زبان جونگ کوک
وقتی فایل باز شد یه ویدیو شروع به پخش کرد
اینجا... این همون عمارتی نیست که...
تهیونگ... تو چیکار کردی؟
از زبان نویسنده کلویی نمی دونست چی تو سر جونگ کوک میگذره اما می دونست که خبر خوشایندی نیست و بهش مشکوکه
از اونجایی که برای مدت طولانی تو اتاق تهیونگه نگران این بود که نکنه به چیزی شک کرده یا اینکه...
سریع با تهیونگ تماس گرفت بعد از دو دقیقه تهیونگ جواب تلنفش رو داد
تهیونگ: چیشده چه خبرته؟
کلویی: تهیونگ سریع بیا اینجا
تهیونگ: مگه وی شده برای جونگ کوک اتفاقی افتاده؟ کاری دست خودش داده؟
کلویی: نه
... تو فقط بیا یدفه جونگ کوک بدون اینکه چیزی بگه رفت تو اتاق کارت
تهیونگ: اتاق کار من؟ چقد وقته؟
کلویی: حدود یه ساعت میگذره
تهیونگ: چی؟؟؟
یه ساعت میگذره و تو الان به من میگی؟ (ولم صداشو برده بالا)
کلویی: من چه می دونم سریع بیا
تهیونگ: بگو ببینم اون فایل ها رو پاک کردی یا نه؟
کلویی وقتی این جمله رو از دست تلفن شنید قلبش ایستاد با مکث برگشت سمت دری که جونگ کوک اونجا بود
انگار برق ۲۰۰ ولتی گرفته بودش بدنش خشک شده بود نمی تونست حرکت کنه
تهیونگ: کلویی؟... کلویی؟؟
جواب منو بده کلویی کجا رفتی؟
کلویی: تهیونگ... (دستاش شروع کرده به لرزیدن نمی دونه چطوری اینو به تهیونگ بگه که...)
تهیونگ: چی شده حرف بزن
....
کلویی: فایل ها سر جاشونه
.... تهیونگ که پشت خط بود انگار بهش برق ۱۰۰۰ ولتی وصل کرده بودن
حالا دیگه راه فراری نداره جونگ کوک به احتمال زیاد تا الان فهمیده که چه اتفاقی افتاده و کی مجرم واقعیه
اگه می رفت نمی دونست چه واکنشی از جونگ کوک دریافت میکنه ولی اینو می دونست که قرار نیست همه چی به خیر و خوشی تموم شه
تلفنو قطع کرد
انگار دیگه جونی براش نمونده بود افتاد رو صندلیش چون هنوز تو شوک بود و نمی دونست حالا باید چیکار کنه
خودشو گم و گور کنه یا اینکه...
از زبان جونگ کوک
چیزی که دیدمو باور نمی کردم ممکنه این یه کابوس باشه؟
یه کابوس تموم نشدنی؟ اگه این حقیقت داره پس چرا از خواب بیدار نمیشم؟ چرا این داستان تمومی نداره؟
یعنی تهیونگ... کسی که به عنوان بردار میشناختم بهم خیانت کرده؟
کسی که به عنوان همکار میشناختم همون کسیه که ات یه منو کشته؟
تهیونگ... چرا این کارو کردی؟... چرا ا/ت؟
از زبان جونگ کوک
وقتی فایل باز شد یه ویدیو شروع به پخش کرد
اینجا... این همون عمارتی نیست که...
تهیونگ... تو چیکار کردی؟
از زبان نویسنده کلویی نمی دونست چی تو سر جونگ کوک میگذره اما می دونست که خبر خوشایندی نیست و بهش مشکوکه
از اونجایی که برای مدت طولانی تو اتاق تهیونگه نگران این بود که نکنه به چیزی شک کرده یا اینکه...
سریع با تهیونگ تماس گرفت بعد از دو دقیقه تهیونگ جواب تلنفش رو داد
تهیونگ: چیشده چه خبرته؟
کلویی: تهیونگ سریع بیا اینجا
تهیونگ: مگه وی شده برای جونگ کوک اتفاقی افتاده؟ کاری دست خودش داده؟
کلویی: نه
... تو فقط بیا یدفه جونگ کوک بدون اینکه چیزی بگه رفت تو اتاق کارت
تهیونگ: اتاق کار من؟ چقد وقته؟
کلویی: حدود یه ساعت میگذره
تهیونگ: چی؟؟؟
یه ساعت میگذره و تو الان به من میگی؟ (ولم صداشو برده بالا)
کلویی: من چه می دونم سریع بیا
تهیونگ: بگو ببینم اون فایل ها رو پاک کردی یا نه؟
کلویی وقتی این جمله رو از دست تلفن شنید قلبش ایستاد با مکث برگشت سمت دری که جونگ کوک اونجا بود
انگار برق ۲۰۰ ولتی گرفته بودش بدنش خشک شده بود نمی تونست حرکت کنه
تهیونگ: کلویی؟... کلویی؟؟
جواب منو بده کلویی کجا رفتی؟
کلویی: تهیونگ... (دستاش شروع کرده به لرزیدن نمی دونه چطوری اینو به تهیونگ بگه که...)
تهیونگ: چی شده حرف بزن
....
کلویی: فایل ها سر جاشونه
.... تهیونگ که پشت خط بود انگار بهش برق ۱۰۰۰ ولتی وصل کرده بودن
حالا دیگه راه فراری نداره جونگ کوک به احتمال زیاد تا الان فهمیده که چه اتفاقی افتاده و کی مجرم واقعیه
اگه می رفت نمی دونست چه واکنشی از جونگ کوک دریافت میکنه ولی اینو می دونست که قرار نیست همه چی به خیر و خوشی تموم شه
تلفنو قطع کرد
انگار دیگه جونی براش نمونده بود افتاد رو صندلیش چون هنوز تو شوک بود و نمی دونست حالا باید چیکار کنه
خودشو گم و گور کنه یا اینکه...
از زبان جونگ کوک
چیزی که دیدمو باور نمی کردم ممکنه این یه کابوس باشه؟
یه کابوس تموم نشدنی؟ اگه این حقیقت داره پس چرا از خواب بیدار نمیشم؟ چرا این داستان تمومی نداره؟
یعنی تهیونگ... کسی که به عنوان بردار میشناختم بهم خیانت کرده؟
کسی که به عنوان همکار میشناختم همون کسیه که ات یه منو کشته؟
تهیونگ... چرا این کارو کردی؟... چرا ا/ت؟
۲۸.۳k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.