the devil made me do it part3 👠🥼💋💉
the devil made me do it part3 👠🥼💋💉
از زبان ا/ت
وقتی آزادم کردن به بهونه ی اینکه برم دستشویی پاکت سیگارمو که تو دستشویی مخفی کرده بودم برداشتم
وقتی یه شب به نگهبانا پا بدی انقدر احمق و کدنن که حتی میزارن از دستشون فرار کنی
یه بار یکی از دکترا سعی کرد بهم تجاوز کنه که از طریق نگهبانا سوزن آمپول رو فرو کردم تو سیاهی چشش و کشتمش
از ملکه ی شیطان باید همچین انتظاری رو داشت
خب منم ملکه ی شیطان بودم و اون شیطان کسی نبود جز تهیونگ
درسته تهیونگ ددیه من و اربابمه از اولشم همینجوری باهم آشنا شدیم
اینجوری بود که تو یه ماموریت با بقیه ی اعضای تیمم سعی کردیم کارگاه زیرزمینی تولید مواد مخدرشونو نابود کنیم چون رقیبای خونیه ما بودن
و موفقم شدیمو اینکارو کردیم اما آخرش تهیونگ و دار و دستش سرکلشون یدفه پیدا شد و عملیات به طور کامل انجام نشدم
اول تسلیمشون نشدیم اما وقتی مقاومت کردیم رئیس شون با ضربه ای که پشت سرم زد متوقفم کرد
وقتی بهوش اومدم رو یه تخت زنجیر شده بودم اونجا بود که فهمیدم یه ارباب جدید پیدا کردم اونم یه اربابی که شیطان تسخیرش کرده
اولش به عنوان بردش زندانی بودم اما بعد که احساس کردم دارم کم کم دیوونش میشم با توجه به سابقه محکمی که تو پروندم بود منو تو ماموریتاش راه داد
پدرم قاتل مادرم بود چون یه هم جنس گرا بود فقط ازش سو استفاده جنسی کرد که حاصلش شد من
وقتی خبر بارداریش به گوشش رسید مادرمو ترک کرد ولی وقتی به دنیا اومدم منو گذاشت تو آستین پدرم و اینطور شد که بابام کشتش
بجای اینکه منو بکشه بزرگم کرد اما هیچ وقت برام به عنوان یه پدر نبود
من از اولم به عنوان یه برده بزرگ شدم پدرم منو شکنجه میداد اما نه شکنجه ی جنسی چون به هرحال پدرم بود
وقتی بزرگ تر شدم یه شب که مست و پاتیل برگشت خونه و خواست بهم تجاوز کنه چاغومو برداشتم و فرو کردم تو سینش که از قلبش گذشت
بعد صاحب مال اموالش شدم و بجای اون اداره ی باند مافیا رو به دست گرفتم پدرمم یه مافیا بود اما من بیشتر گانگستر بودم تا یه مافیا
من دلال قهار مواد بودم چیزی که پدرم منو باهاش عوض کرد و به عنوان یه برده ی جنسی منو فروخت به پدر شیطان
منظورم همون تهیونگیه که همه صداشو فریاد میزنن ددی
خب دیگه داستان تعریف کردن تمومه باید ادامشو خودم پیش برم اینجوری داستانمون بدون پایان میشه
وقتی داشتم پاکت سیگارمو تموم می کردم حدود ۷ تایی کشیدم که نگهبان بهم شک کرد و فهمید دارم از مواد مخدر استفاده می کنم
من از روی هوس به مواد معتاد نشدم پدرم این کارو کرد
پدرم عامل همه ی بدبختی هامه اگه از اولش یه خانواده ی درست و حسابی بودیم الان تو تختم مثل پرنسسا بیدار میشدم و یه پاپی تو بغلم بود نه یه پاکت سیگار
از زبان ا/ت
وقتی آزادم کردن به بهونه ی اینکه برم دستشویی پاکت سیگارمو که تو دستشویی مخفی کرده بودم برداشتم
وقتی یه شب به نگهبانا پا بدی انقدر احمق و کدنن که حتی میزارن از دستشون فرار کنی
یه بار یکی از دکترا سعی کرد بهم تجاوز کنه که از طریق نگهبانا سوزن آمپول رو فرو کردم تو سیاهی چشش و کشتمش
از ملکه ی شیطان باید همچین انتظاری رو داشت
خب منم ملکه ی شیطان بودم و اون شیطان کسی نبود جز تهیونگ
درسته تهیونگ ددیه من و اربابمه از اولشم همینجوری باهم آشنا شدیم
اینجوری بود که تو یه ماموریت با بقیه ی اعضای تیمم سعی کردیم کارگاه زیرزمینی تولید مواد مخدرشونو نابود کنیم چون رقیبای خونیه ما بودن
و موفقم شدیمو اینکارو کردیم اما آخرش تهیونگ و دار و دستش سرکلشون یدفه پیدا شد و عملیات به طور کامل انجام نشدم
اول تسلیمشون نشدیم اما وقتی مقاومت کردیم رئیس شون با ضربه ای که پشت سرم زد متوقفم کرد
وقتی بهوش اومدم رو یه تخت زنجیر شده بودم اونجا بود که فهمیدم یه ارباب جدید پیدا کردم اونم یه اربابی که شیطان تسخیرش کرده
اولش به عنوان بردش زندانی بودم اما بعد که احساس کردم دارم کم کم دیوونش میشم با توجه به سابقه محکمی که تو پروندم بود منو تو ماموریتاش راه داد
پدرم قاتل مادرم بود چون یه هم جنس گرا بود فقط ازش سو استفاده جنسی کرد که حاصلش شد من
وقتی خبر بارداریش به گوشش رسید مادرمو ترک کرد ولی وقتی به دنیا اومدم منو گذاشت تو آستین پدرم و اینطور شد که بابام کشتش
بجای اینکه منو بکشه بزرگم کرد اما هیچ وقت برام به عنوان یه پدر نبود
من از اولم به عنوان یه برده بزرگ شدم پدرم منو شکنجه میداد اما نه شکنجه ی جنسی چون به هرحال پدرم بود
وقتی بزرگ تر شدم یه شب که مست و پاتیل برگشت خونه و خواست بهم تجاوز کنه چاغومو برداشتم و فرو کردم تو سینش که از قلبش گذشت
بعد صاحب مال اموالش شدم و بجای اون اداره ی باند مافیا رو به دست گرفتم پدرمم یه مافیا بود اما من بیشتر گانگستر بودم تا یه مافیا
من دلال قهار مواد بودم چیزی که پدرم منو باهاش عوض کرد و به عنوان یه برده ی جنسی منو فروخت به پدر شیطان
منظورم همون تهیونگیه که همه صداشو فریاد میزنن ددی
خب دیگه داستان تعریف کردن تمومه باید ادامشو خودم پیش برم اینجوری داستانمون بدون پایان میشه
وقتی داشتم پاکت سیگارمو تموم می کردم حدود ۷ تایی کشیدم که نگهبان بهم شک کرد و فهمید دارم از مواد مخدر استفاده می کنم
من از روی هوس به مواد معتاد نشدم پدرم این کارو کرد
پدرم عامل همه ی بدبختی هامه اگه از اولش یه خانواده ی درست و حسابی بودیم الان تو تختم مثل پرنسسا بیدار میشدم و یه پاپی تو بغلم بود نه یه پاکت سیگار
۲۶.۳k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.