عمارت
#عمارت
#part۶
برگشتم سمت صدا. یه دختر با موهای بور و چشمای آبی قد تقریبا بلند و اندام لاغر و ورزشکاری و لباس شیک جلوم بود! لبخند زدم.
+سلام
اومد نزدیکم و بر اندازم کرد و پوزخند زد.
~بازم خدمتکار جدید آورده؟
+بله؟
سمت صورتم خم شد.
~دختره قدیمی!
پوزخند زد و رفت. از حرفاش تعجب کرده بودم! چرا همه عجیبن! یه خانم با یه دسته لباس اومد سمتم.
_روز به خیر دخترم
+سلامـ
با لبخند جواب دادم. لباسارو داد بهم و یه اتاق معرفی کرد تا لباسامو اونجا عوض کنم.
اتاق تم صورتی کمرنگ و سفید داشت! ولی تخت دوتا بود! تعجب کرده بودم! یهو یکی جیغ زد! منم با شنیدن داد یکی جیغ کشیدم.
&تو کی هستیییی؟(با داد گفت)
یکی با حوله روبه روم ظاهر شد! از دیدن حالتش خنده ام گرفت.
با تعجب و قیافه ی پوکر نگام میکرد!
&گفتم تو کی هستی؟
با لحن جدی و عصبی گفت. خنده ام قطع شد!
+من...من تازه واردم!
یهو شروع کرد به خندیدن!
از کارش تعجب کردم.
&تازه وارد؟ منظورت خدمه ست؟
با خنده گفت.
+درسته همون
&خوبه...پس با من هم اتاقی هستی؟
+فکر کنم
&اوم
حوله رو دورش پیچید و اومد رو تختش افتاد.
رفتم و لباسامو پوشیدم.
+اوو...ا.ت چه خوشگل شدی!
با خنده گفتم. یهو دختره رو چهارچوب در ظاهر شد! خندید.
&ببینم...اسکلی؟
+ها؟
&هوفففف...اسمت چیه باقالی؟
+باقالی؟
&چیه خوشت نیومد؟ قورباغه خوبه؟
و بعد بلند خندید. با دیدن قیافه جدی من پوکر شد.
+چه تغییر مودی داری!
منم خندیدم.
&ایش...اسمتو میگی یا خودم برات اسم بزارم؟
+اسمم ا.ته
&اوم...ا.ت...منم نایونم، خوشبختم!
+اهوم
لبخند زدم بهش.
&اهل کجایی ا.ت؟
+راستش من اهل سئولم...ولی اومدیم سئول بخاطر اینکه پدرم کارمند بود، و خب پدرم سر یه کاری خیلی افت کرد و ما مجبور شدیم کل وسایلمونو بفروشیم تا بتونیم خرج بدهکارا رو بدیم و خب به قرض افتادیم و بعدش......
#part۶
برگشتم سمت صدا. یه دختر با موهای بور و چشمای آبی قد تقریبا بلند و اندام لاغر و ورزشکاری و لباس شیک جلوم بود! لبخند زدم.
+سلام
اومد نزدیکم و بر اندازم کرد و پوزخند زد.
~بازم خدمتکار جدید آورده؟
+بله؟
سمت صورتم خم شد.
~دختره قدیمی!
پوزخند زد و رفت. از حرفاش تعجب کرده بودم! چرا همه عجیبن! یه خانم با یه دسته لباس اومد سمتم.
_روز به خیر دخترم
+سلامـ
با لبخند جواب دادم. لباسارو داد بهم و یه اتاق معرفی کرد تا لباسامو اونجا عوض کنم.
اتاق تم صورتی کمرنگ و سفید داشت! ولی تخت دوتا بود! تعجب کرده بودم! یهو یکی جیغ زد! منم با شنیدن داد یکی جیغ کشیدم.
&تو کی هستیییی؟(با داد گفت)
یکی با حوله روبه روم ظاهر شد! از دیدن حالتش خنده ام گرفت.
با تعجب و قیافه ی پوکر نگام میکرد!
&گفتم تو کی هستی؟
با لحن جدی و عصبی گفت. خنده ام قطع شد!
+من...من تازه واردم!
یهو شروع کرد به خندیدن!
از کارش تعجب کردم.
&تازه وارد؟ منظورت خدمه ست؟
با خنده گفت.
+درسته همون
&خوبه...پس با من هم اتاقی هستی؟
+فکر کنم
&اوم
حوله رو دورش پیچید و اومد رو تختش افتاد.
رفتم و لباسامو پوشیدم.
+اوو...ا.ت چه خوشگل شدی!
با خنده گفتم. یهو دختره رو چهارچوب در ظاهر شد! خندید.
&ببینم...اسکلی؟
+ها؟
&هوفففف...اسمت چیه باقالی؟
+باقالی؟
&چیه خوشت نیومد؟ قورباغه خوبه؟
و بعد بلند خندید. با دیدن قیافه جدی من پوکر شد.
+چه تغییر مودی داری!
منم خندیدم.
&ایش...اسمتو میگی یا خودم برات اسم بزارم؟
+اسمم ا.ته
&اوم...ا.ت...منم نایونم، خوشبختم!
+اهوم
لبخند زدم بهش.
&اهل کجایی ا.ت؟
+راستش من اهل سئولم...ولی اومدیم سئول بخاطر اینکه پدرم کارمند بود، و خب پدرم سر یه کاری خیلی افت کرد و ما مجبور شدیم کل وسایلمونو بفروشیم تا بتونیم خرج بدهکارا رو بدیم و خب به قرض افتادیم و بعدش......
۹.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.