رمان همسر اجباری پارت هشتاد ودو
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هشتاد ودو
من داشتم با رقیب عشقیم حرف میزدم.من هیچی نداشتم که آریا سمتم بیاد در مقابل رقیبم بیخیال میشم همون
طور ک بیخیال خیلی چیزا شدم.شکالتو اوردم و خوردم. شین هم بعد از خوردن شکالت تشکر کردو رفت مسواک
زدو رفت تو اتاق آریا .یعنی رفته بغل آریا بخوابه ها.با این فکر اشک صورتمو خیس کردو خیلی واسم درد آور بود
.جلو چشمم عشقم با یکی دیگه هم اتاقه .خدایا تحمل این سخته من هرچی به رو نمیارم دارم کم کم آب میشم
هیچی تو زندگیم سخت تراز این نیست که عشقم یکی دیگه کنارش باشه.خدایا چکارکردم که عشق یه طرفه دچارم
شد.به در اتاق آریا زل زده بودم سرمو گذاشتم رو پشتی مبل و چشامو بستم نمیدونم چقد گذشته بود که خوابم
برده بود همونجا با عق زدن یه نفر بیدار شدم رفتم نزدیک در دستشویی المپش روشن بود رفتم نزدیک
دستشویی.آریا بود
بانگرانی گفتم آریا
با کمی مکث برگشت و رنگش ب سفیدی میزد
دلم ریخت.
این آریاست
آریا چی شده
آنا نمیدونم چم شده و دلم پیچ میاره و دارم میمیرم. آخ وبه در دستشویی تکیه کرد سر خورد پایین.آریا من برم
لباس واست بیارم رفتم تو اتاق شین خوابیده بود ازش متنفر بودم این حال آریا تقصیر اون بود.با ناراحتی و اشکی
که ب محض متولد شدن پاکش میکردم لباسو پوشوندم تن آریا و تکیه شو داد ب من خیلی سنگین بود سویچو از
جا سویچی بر داشتمو از خونه خارج شدیم
تو آسانسور نشست یه گوشه ..متوقف که شد دستشو گرفتمو پاشد و باهم رفتیم بیرون آریا تلو تلو میخوردو من
واسش گریه میکردم آریا تورو خدا سوار شو سوار ماشین شد. و حرکت کردم با یه دستم دست یخ زده آریا رو گرفته
بودم آریا بیحال سرشو ب صندلی تکیه داده بود با گریه داد زدم آرررریا.
نمیدونستم کجا میرم و تو چه حالیم نزدیک بیمارستان پیچیدم تو پارکینگ و داد زدم کمک آریا کمک. نگهبان که
آریا رو توماشین دید سریع داد زد اون تختو بیارید چند تا پرستار اومدن سمتمون آریای بی جونمو انداختن روتخت
و وقتی واسه دکتر همه چیزو توضیح دادم .دکتر از مسمومیت شدید آریا گفت و گفت باید معدشو شستشو بدن. بعد
معلوم میشه حالش خوبه لحظه ب لحظه کنارش بودن شیلنگو ک تو دهنش فرستادن این من بودم ک جونم آتیش
میگرفتو دیوونه میشدم و گریه می کردم کارشون که تموم شد آریا کامال بی هوش بود وقتی پرسیدم ازشون گفتن
که فشار زیاد باعث بی حالیش شده.
Comments please
من داشتم با رقیب عشقیم حرف میزدم.من هیچی نداشتم که آریا سمتم بیاد در مقابل رقیبم بیخیال میشم همون
طور ک بیخیال خیلی چیزا شدم.شکالتو اوردم و خوردم. شین هم بعد از خوردن شکالت تشکر کردو رفت مسواک
زدو رفت تو اتاق آریا .یعنی رفته بغل آریا بخوابه ها.با این فکر اشک صورتمو خیس کردو خیلی واسم درد آور بود
.جلو چشمم عشقم با یکی دیگه هم اتاقه .خدایا تحمل این سخته من هرچی به رو نمیارم دارم کم کم آب میشم
هیچی تو زندگیم سخت تراز این نیست که عشقم یکی دیگه کنارش باشه.خدایا چکارکردم که عشق یه طرفه دچارم
شد.به در اتاق آریا زل زده بودم سرمو گذاشتم رو پشتی مبل و چشامو بستم نمیدونم چقد گذشته بود که خوابم
برده بود همونجا با عق زدن یه نفر بیدار شدم رفتم نزدیک در دستشویی المپش روشن بود رفتم نزدیک
دستشویی.آریا بود
بانگرانی گفتم آریا
با کمی مکث برگشت و رنگش ب سفیدی میزد
دلم ریخت.
این آریاست
آریا چی شده
آنا نمیدونم چم شده و دلم پیچ میاره و دارم میمیرم. آخ وبه در دستشویی تکیه کرد سر خورد پایین.آریا من برم
لباس واست بیارم رفتم تو اتاق شین خوابیده بود ازش متنفر بودم این حال آریا تقصیر اون بود.با ناراحتی و اشکی
که ب محض متولد شدن پاکش میکردم لباسو پوشوندم تن آریا و تکیه شو داد ب من خیلی سنگین بود سویچو از
جا سویچی بر داشتمو از خونه خارج شدیم
تو آسانسور نشست یه گوشه ..متوقف که شد دستشو گرفتمو پاشد و باهم رفتیم بیرون آریا تلو تلو میخوردو من
واسش گریه میکردم آریا تورو خدا سوار شو سوار ماشین شد. و حرکت کردم با یه دستم دست یخ زده آریا رو گرفته
بودم آریا بیحال سرشو ب صندلی تکیه داده بود با گریه داد زدم آرررریا.
نمیدونستم کجا میرم و تو چه حالیم نزدیک بیمارستان پیچیدم تو پارکینگ و داد زدم کمک آریا کمک. نگهبان که
آریا رو توماشین دید سریع داد زد اون تختو بیارید چند تا پرستار اومدن سمتمون آریای بی جونمو انداختن روتخت
و وقتی واسه دکتر همه چیزو توضیح دادم .دکتر از مسمومیت شدید آریا گفت و گفت باید معدشو شستشو بدن. بعد
معلوم میشه حالش خوبه لحظه ب لحظه کنارش بودن شیلنگو ک تو دهنش فرستادن این من بودم ک جونم آتیش
میگرفتو دیوونه میشدم و گریه می کردم کارشون که تموم شد آریا کامال بی هوش بود وقتی پرسیدم ازشون گفتن
که فشار زیاد باعث بی حالیش شده.
Comments please
۸.۶k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.