خدا چون دست بر لوح و قلم زد

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز

چه رفت آن روز در اندیشه ی نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟

سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نیستان سینه ی او
غم غربت، غم دیرینه ی او

غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست

دلش را با غریبی، آشنایی است
به هم اعضای اووصل ازجدایی است
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*

https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۴)

پَر و پا قُرص ایستاده ام...؛سَر دوست داشتنت...کوتاه هم نمی آ...

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر تا ڪه بگویم غم دل بیشتر دوست ترت د...

پینوکیو کجایی..؟؟یادت بخیر...این روزها دماغ ها کوچکتر میشود،...

صبر کن ای دل پر غصه ، در این فتنه و شورگرچه از قصه ی ، ما می...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط