"سه پارتی"
"سه پارتی"
وقتی فهمیدی حامله ای و....🧸💕پارت اول:////
سان یونگ{با سومین عقی که زدم کلافه از دستشویی اومدم بیرون که مادر جیهوپ (جیونگ) سراسیمه به طرفم اومد.
جیونگ{دخترم حالت خوبه؟ چی شد یهو؟
سان یونگ{نمیدونم سوپ بوی بدی میداد.
جیونگ{دخترم یه سوال بپرسم؟
سان یونگ{اوهوم
جیونگ{آخرین بارت با جیهوپ کی بود؟
سان یونگ{با خجالت سرم رو انداختم پایین و گفتم... دو هفته پیش.
جیونگ{خجالت که نداره عزیزدلم تو برو رو تخت دراز بکش من الان میام.
سان یونگ{چشم
جیونگ{سان یونگ رو مثل دختر دومم دوست داشتم میدونستم جیهوپ بخاطر تمرین هاش زیاد خونه نیست بخاطر همین هر روز میام پیشش... این اواخر متوجه حال بدش شده بودم و یه حدس هایی زده بودم... اجوما رو پیدا کردم و رفتم پیشش... اجوما میشه بری برام سه تا بیبی چک بخری؟... جیهوپ نفهمه.
اجوما{چشم خانوم.
سان یونگ{تو اتاق نشسته بودم که در باز شد و خاله اومد تو...اومدم بلند شم که با اخم شونه هام رو گرفت.
جیونگ{بچه مگه من صد دفعه نگفتم وقتی منو میبینی بلند نشو؟
سان یونگ{لبخندی زدم و بغلش کردم... خاله خیلی دوست دارم.
جیونگ{منم دوست دارم عزیزم.
سان یونگ{داشتم با خاله حرف میزدم که در زده شد و اجوما با یه پلاستیک مشکی اومد تو اتاق و داد به خاله... داشتم با تعجب به خاله نگاه می کردم که دست کرد تو پلاستیک و سه تا بیبی چک بهم داد.
جیونگ{بیا دخترم برو تستش کن
سان یونگ{باشه ای گفتم و به سمت دستشویی رفتم.
جیونگ{منتظر به در ذول زده بودم که باز شد و سان یونگ با چشمای اشکی اومد بیرون... چی شد عزیزم
سان یونگ{بیبی چک رو گرفتم طرف خاله که بعد از چند ثانیه از شک در اومد و بغلم کردم.
جیونگ{فدات شم عزیزم نمیدونی چقدر خوشحال شدم... با خیس شدن شونم متوجه شدم داره گریه میکنه... داشتم باهاش حرف میزدم که یهو.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی فهمیدی حامله ای و....🧸💕پارت اول:////
سان یونگ{با سومین عقی که زدم کلافه از دستشویی اومدم بیرون که مادر جیهوپ (جیونگ) سراسیمه به طرفم اومد.
جیونگ{دخترم حالت خوبه؟ چی شد یهو؟
سان یونگ{نمیدونم سوپ بوی بدی میداد.
جیونگ{دخترم یه سوال بپرسم؟
سان یونگ{اوهوم
جیونگ{آخرین بارت با جیهوپ کی بود؟
سان یونگ{با خجالت سرم رو انداختم پایین و گفتم... دو هفته پیش.
جیونگ{خجالت که نداره عزیزدلم تو برو رو تخت دراز بکش من الان میام.
سان یونگ{چشم
جیونگ{سان یونگ رو مثل دختر دومم دوست داشتم میدونستم جیهوپ بخاطر تمرین هاش زیاد خونه نیست بخاطر همین هر روز میام پیشش... این اواخر متوجه حال بدش شده بودم و یه حدس هایی زده بودم... اجوما رو پیدا کردم و رفتم پیشش... اجوما میشه بری برام سه تا بیبی چک بخری؟... جیهوپ نفهمه.
اجوما{چشم خانوم.
سان یونگ{تو اتاق نشسته بودم که در باز شد و خاله اومد تو...اومدم بلند شم که با اخم شونه هام رو گرفت.
جیونگ{بچه مگه من صد دفعه نگفتم وقتی منو میبینی بلند نشو؟
سان یونگ{لبخندی زدم و بغلش کردم... خاله خیلی دوست دارم.
جیونگ{منم دوست دارم عزیزم.
سان یونگ{داشتم با خاله حرف میزدم که در زده شد و اجوما با یه پلاستیک مشکی اومد تو اتاق و داد به خاله... داشتم با تعجب به خاله نگاه می کردم که دست کرد تو پلاستیک و سه تا بیبی چک بهم داد.
جیونگ{بیا دخترم برو تستش کن
سان یونگ{باشه ای گفتم و به سمت دستشویی رفتم.
جیونگ{منتظر به در ذول زده بودم که باز شد و سان یونگ با چشمای اشکی اومد بیرون... چی شد عزیزم
سان یونگ{بیبی چک رو گرفتم طرف خاله که بعد از چند ثانیه از شک در اومد و بغلم کردم.
جیونگ{فدات شم عزیزم نمیدونی چقدر خوشحال شدم... با خیس شدن شونم متوجه شدم داره گریه میکنه... داشتم باهاش حرف میزدم که یهو.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۳۸.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.