وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت پانزدهم:////
وقتی وارده عمارتی میشی که....🐾🌿پارت پانزدهم:////
لونا{جیمینا!
جیمین{هوم
لونا{خوابم میاد هیق
جیمین{کیوتی زیر لب گفتم و تو بغلم گرفتمش... تا اون یارو میاد بیا بخواب.
لونا{جیمین عطرات رو کجا میذاری؟
جیمین{جایی که دست کسی بهشون نرسه.
لونا{یا خیلی بدی.
جیمین{اینو گفت و روش رو کرد اون طرف اومدم برم پیشش که لی اومد... آه سلام جناب لی.
لی{سلام مستر پارک... سلام بانوی عزیزم*بوسیدن دست لونا.
لونا{لبخند مزخرفی زدم و دستم رو کشیدم.
لی{خب میرم سر اصل مطلب پارک شراکت با من کار سختی هست و من به همین راحتی ها درخواست کسی رو قبول نمیکنم... ولی تعریف رو خیلی شنیدم پس امیدوارم ناامیدم نکنی...سه روز دیگه محموله من از ایتالیا میرسه برای اینکه بیشتر با کارم آشنا بشی همراهم میای.
جیمین{عااا بله میدونم شما بزرگواری کردین که درخواستم رو قبول کردین... درباره سه روز دیگه هم چه بهتر میام ولی اگه میشه لونا رو نمیارم... دوست ندارم درگیر این ماجرا بشه.
لی{البته... راستی جنسام چی شد؟
جیمین{به افراد گفتم به سوله خودم ببرنشون.
لی{خوبه.
لونا{داشتم به حرف های جیمین و لی گوش میدادم که دیدم گیونگ هی با یه لباس باز و اون لبخند مسخرش داره میاد به طرف ما...نگاهی به فاطله خودم و جیمین کردم و چسبیدم بهش.
جیمین{وا این مگه قهر نبود چش شد... داشتم با تعجب بهش نگاه می کردم که با دیدن گینگ هی لبخندی از حسودیش زدم و سرش رو بوسیدم...عااا جناب لی ما دیگه میریم.
گیونگ هی{جیمین تازه اومدی کجا میخوای بری.
جیمین{آقای پارک...ممنون با لونا باید برم بیرون *سرد... جناب لی میبینمتون.
لی{خداحافظ
*21 ژانویه ساعت 10:35 صبح*
لونا{جیمینا!
جیمین{هوم
لونا{خوابم میاد هیق
جیمین{کیوتی زیر لب گفتم و تو بغلم گرفتمش... تا اون یارو میاد بیا بخواب.
لونا{جیمین عطرات رو کجا میذاری؟
جیمین{جایی که دست کسی بهشون نرسه.
لونا{یا خیلی بدی.
جیمین{اینو گفت و روش رو کرد اون طرف اومدم برم پیشش که لی اومد... آه سلام جناب لی.
لی{سلام مستر پارک... سلام بانوی عزیزم*بوسیدن دست لونا.
لونا{لبخند مزخرفی زدم و دستم رو کشیدم.
لی{خب میرم سر اصل مطلب پارک شراکت با من کار سختی هست و من به همین راحتی ها درخواست کسی رو قبول نمیکنم... ولی تعریف رو خیلی شنیدم پس امیدوارم ناامیدم نکنی...سه روز دیگه محموله من از ایتالیا میرسه برای اینکه بیشتر با کارم آشنا بشی همراهم میای.
جیمین{عااا بله میدونم شما بزرگواری کردین که درخواستم رو قبول کردین... درباره سه روز دیگه هم چه بهتر میام ولی اگه میشه لونا رو نمیارم... دوست ندارم درگیر این ماجرا بشه.
لی{البته... راستی جنسام چی شد؟
جیمین{به افراد گفتم به سوله خودم ببرنشون.
لی{خوبه.
لونا{داشتم به حرف های جیمین و لی گوش میدادم که دیدم گیونگ هی با یه لباس باز و اون لبخند مسخرش داره میاد به طرف ما...نگاهی به فاطله خودم و جیمین کردم و چسبیدم بهش.
جیمین{وا این مگه قهر نبود چش شد... داشتم با تعجب بهش نگاه می کردم که با دیدن گینگ هی لبخندی از حسودیش زدم و سرش رو بوسیدم...عااا جناب لی ما دیگه میریم.
گیونگ هی{جیمین تازه اومدی کجا میخوای بری.
جیمین{آقای پارک...ممنون با لونا باید برم بیرون *سرد... جناب لی میبینمتون.
لی{خداحافظ
*21 ژانویه ساعت 10:35 صبح*
۳۳.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.