ادامه پارت قبلی
ادامه پارت قبلی
از زبان تهیونگ :
به ات کمک کردم تا کفشاشو بپوشه لباساشم براش اوردم تا بریم خونه من خیلی خوشحالم که پیش منه واقعا واقعا فکر کنم عاشقش شدم
تهیونگ: بیا لباساتو بپوش
ات: ممنونم واقعا تو زحمت افتادی
تهیونگ: حرفتو پس بگیر همش تقصیر منه
ات: خیلی خب حالا فیلم هندیش نکن ببینم برو بیرون میخوام لباس بپوشم
تهیونگ: دستت درد نمیگیره کمک نمیخوای؟
ات: نه برو بیرون همین مونده برام لباس بپوشی😐
برو پرستار صدا کن
از زبان ات: لباسامو پوشیدم و سوار ماشین خیلی خوشگل تهیونگ شدم
از زبان تهیونگ: موقع رانندگی همه حواسم به ات بود
نمیتونستم یه لحظه هم بهش فکر نکنم
نمیدونم چجوری ولی رسیدیم خونه
از زبان ات: رسیدیممممم یس
از ماشین پیاده شدم یه عمارت بزرگ دیدم
ات: تو تنها اینجا زندگی میکنی؟؟
تهیونگ: اره دیگه
ات: ااا دهنم از تعجب باز مونده بود
تهیونگ: بیا بریم تو
کلیدو به سمت راننده پرتاب کردم و گفتم خودت ببرش پارکینگ
ات: این کی بود؟
تهیونگ: رانندم
ات: عاا چه جالب
از زبان راوی: وارد عمارت شدند و یه خونومه که تقریبا پیر بود اومد جلو و کت تهیونگ گرفت و تعظیم کرد
تهیونگ: هی لطفا برامون زودتر شام آماده کن
ات: من گشنم نیست ممنون
تهیونگ: یعنی چی تو هیچی نخوردی به حرفش گوش نکن
خدمتکار: چشم آقا تا نیم ساعت دیگه میارم براتون
ادامه دارد...
از زبان تهیونگ :
به ات کمک کردم تا کفشاشو بپوشه لباساشم براش اوردم تا بریم خونه من خیلی خوشحالم که پیش منه واقعا واقعا فکر کنم عاشقش شدم
تهیونگ: بیا لباساتو بپوش
ات: ممنونم واقعا تو زحمت افتادی
تهیونگ: حرفتو پس بگیر همش تقصیر منه
ات: خیلی خب حالا فیلم هندیش نکن ببینم برو بیرون میخوام لباس بپوشم
تهیونگ: دستت درد نمیگیره کمک نمیخوای؟
ات: نه برو بیرون همین مونده برام لباس بپوشی😐
برو پرستار صدا کن
از زبان ات: لباسامو پوشیدم و سوار ماشین خیلی خوشگل تهیونگ شدم
از زبان تهیونگ: موقع رانندگی همه حواسم به ات بود
نمیتونستم یه لحظه هم بهش فکر نکنم
نمیدونم چجوری ولی رسیدیم خونه
از زبان ات: رسیدیممممم یس
از ماشین پیاده شدم یه عمارت بزرگ دیدم
ات: تو تنها اینجا زندگی میکنی؟؟
تهیونگ: اره دیگه
ات: ااا دهنم از تعجب باز مونده بود
تهیونگ: بیا بریم تو
کلیدو به سمت راننده پرتاب کردم و گفتم خودت ببرش پارکینگ
ات: این کی بود؟
تهیونگ: رانندم
ات: عاا چه جالب
از زبان راوی: وارد عمارت شدند و یه خونومه که تقریبا پیر بود اومد جلو و کت تهیونگ گرفت و تعظیم کرد
تهیونگ: هی لطفا برامون زودتر شام آماده کن
ات: من گشنم نیست ممنون
تهیونگ: یعنی چی تو هیچی نخوردی به حرفش گوش نکن
خدمتکار: چشم آقا تا نیم ساعت دیگه میارم براتون
ادامه دارد...
۷.۴k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.