سالها رفت و هنوز

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟


#دلنوشته_های_کوچه_پشتی

https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۲)

چندسال است؟که وقتی می‌گویم باران، واقعاً منظورم بــاران استو...

نیستی و من در سجاده آغوشم استمرار دعاهایی هستم که تن به استج...

دیگه سیگارفروش نزدیک خونمون هم ،دلش واسم سوخت...!!امروز که ر...

چشم بسته به خیال تنه ات می چسبمشبیه یک کوالاکه بی درخت , یک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط