دلم که میگیره میزنم تو شلوغیانگار شلوغی آدمو آروم میکن

دلم که میگیره میزنم تو شلوغی...انگار شلوغی آدمو آروم میکنه..! اما انقدر شلوغم که هیچ خلوتی آرومم نمیکنه...
دیگه دستم به نوشتن نیست...یعنی نمیره..انگار چیزی برای نوشتن ندارم..
فقط خودم رو ننوشتم..!خستگیامو،سکوتامو..انگار فصل خودم شروع شده..تو رمانی که پایانی براش نیست..!

'نوشته خودم'

( ر.کاف )
دیدگاه ها (۳)

چند وقتی است دستم به نوشتن نمیرود دردی را که دارم با کلمات ن...

به پهلو روی تختم دراز کشیدم و دستمو زیر سرم گذاشتممیدونی که ...

میدانی ترس واقعی یعنی چه؟اینکه سهم تو باشد اما،هر لحظه فکر ک...

میدانی.. امشب هم خواستم از آن خیالپردازی های همیشگی کنم از آ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۶انگار تمام اعضا و جوارح داخ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۸ اخ خداا... انگار دردش رو ت...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۶۸ اروم و به اجبار کنارش نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط