کوک: خندید نه نمیشه تازه اولشه
کوک: خندید نه نمیشه تازه اولشه
+ جلو تر اومد و من عقب تر میرفتم تا اینکه خوردم به تخت رو پرت شدم رو تخت
کوک : منتظره همین اتفاق بودم رفتم نزدیکش روش خیمه زدم
+ از ترس دستام سرد شده بودن
کوک : نترس بیبی
پیراهنشو پاره کردم و خواستم شلوارشو در بیارم که .....
.+ نزاشتم در بیارع دست هات رو بع من نزن نمیزارم
کوک..: یکی زدم تو گوشش و رفتم سمت کمـــد و درش رو باز کردم
طناب رو در اوردم و رفتم سمت دستاش رو گرفتم و بستم به تخت
+ هر چقدر دست و پا زدم فایده نداشت دستام رو بست
کوک: با خیال راحت شلوارشو دراوردم
و سرمو گذاشتم تو گردنش و کیس مارک کردم چشمام رو سینه هاش گرفته بودن رفتم سمتشون تو دستام فشارشون دادم
+ نمیخواستم صدام در بیاد بزور جلو خودمو گرفتم
کوک: پیرهنم رو کامل در اوردم بعدش شلوارم
رفتم سمت محکم واردش کردم
نگا به دیکم کردم پر خون شده بود
داد زدم باکره بودی
+ آ....آره
از دیدکوک:
میخواستم ضربه هارو شروع کنم که شرو١ع کرد به گریه کردن و التماس کردن
ا/ت:گریم شدید شد
کوک:بی توجه به گریه هاش شروع کردم به ضربه زدن.........
اههه خیلی تنگی
ا/ت: جیغم بلند شد ، عاییییی
کوک: ناله هاش باعث میشد محکم تر داخلش ضربه برنم
ا/ت: لطفا نکن
کوک:اگه ساکت نشی تا صبح باید زیرم جون بدی
ا/ت: تو حق نداری با من همچین کاری کنی
کوک : که حق ندارم:)
.........ضربه های متعددد
ا/ت:از دردی که داشتم پتو رو تو دستام جمع کردم
کوک:ضربه های اخر بود که ارضا شدم و ازش بیرون کشیدم
ا/ت: بدنم جونی نداشت بی حال رو تخت پرت شدم خیلی بدی
کوک: این حرفش باعث خندم شد
اه بیبی گرل
خدمتکار صدا زدم و گفتم ببرنش حمام
ا/ت: خدمتکار اومد و دستم رو گرفت رو برد
تو حموم فقط گریه میکردم حاضر بودم پرنده بهم بخورع ولی اینجوری نشم
از دید کوک :
اه خیلی حال داد
باید بگم اون برام بزارن بقیه رو هم به بار میدم
ا/ت بعد از حموم کردن ؛ لباس پوشیدم و از دیوار کمک گرفتم تا از اونجا خارج شدم
ا/ت :اخه مگه چیکار کردم که باید اینجوری شم
کوک: جی هان خبر کردم که یع اتاق روبه رو اتاقم براش اماده کنه
ا/ت:داشتم از اون عمارت میرفتم بیرون که اون اقاه بم گفت باید برم تو یه اتاق تا دیروز بهم جا خواب نمیدادن الان بهم اتاق تکی میدن
کوک: چند تا خدمتکار اومدن دورم رو به جی هان : اینارو بزار برا دختره
ا/ت: بهم خیلی فشار اومد :اون فکر کرده کیه که به من میگه برو تو کدوم اتاق (خیلی شجاعت به خرج داده بودم)
از دید کوک: داشتم با گوشیم ور میرفتم که صدای داد اومد در باز کردم و دیدم
به به دختر کوچولومون زبون باز کرده
ا/ت: من کوچولو نیستم ولم کنید
کوک: خفه میشی یا خفت کنم
ا/ت: نمیشم
کوک: رفتم جلو
ا/ت: جلو نیای داشتم میرفتم که فرار کنم
کوک:داشت فرار میکرد که به جی هان علامت دادم که با خدمتکارا جلوشو بگیرن
ا/ت: اونا نزاشتن برم و جلومو گرفتن
کوک: رفتم و دستش گرفتم و بع اتاق شکنجه بردم
ا/ت :دستام میلرزیدن بب. ببخشید
کوک: چیشد بیبی تا حالا که بلبل زبون بودی
+ جلو تر اومد و من عقب تر میرفتم تا اینکه خوردم به تخت رو پرت شدم رو تخت
کوک : منتظره همین اتفاق بودم رفتم نزدیکش روش خیمه زدم
+ از ترس دستام سرد شده بودن
کوک : نترس بیبی
پیراهنشو پاره کردم و خواستم شلوارشو در بیارم که .....
.+ نزاشتم در بیارع دست هات رو بع من نزن نمیزارم
کوک..: یکی زدم تو گوشش و رفتم سمت کمـــد و درش رو باز کردم
طناب رو در اوردم و رفتم سمت دستاش رو گرفتم و بستم به تخت
+ هر چقدر دست و پا زدم فایده نداشت دستام رو بست
کوک: با خیال راحت شلوارشو دراوردم
و سرمو گذاشتم تو گردنش و کیس مارک کردم چشمام رو سینه هاش گرفته بودن رفتم سمتشون تو دستام فشارشون دادم
+ نمیخواستم صدام در بیاد بزور جلو خودمو گرفتم
کوک: پیرهنم رو کامل در اوردم بعدش شلوارم
رفتم سمت محکم واردش کردم
نگا به دیکم کردم پر خون شده بود
داد زدم باکره بودی
+ آ....آره
از دیدکوک:
میخواستم ضربه هارو شروع کنم که شرو١ع کرد به گریه کردن و التماس کردن
ا/ت:گریم شدید شد
کوک:بی توجه به گریه هاش شروع کردم به ضربه زدن.........
اههه خیلی تنگی
ا/ت: جیغم بلند شد ، عاییییی
کوک: ناله هاش باعث میشد محکم تر داخلش ضربه برنم
ا/ت: لطفا نکن
کوک:اگه ساکت نشی تا صبح باید زیرم جون بدی
ا/ت: تو حق نداری با من همچین کاری کنی
کوک : که حق ندارم:)
.........ضربه های متعددد
ا/ت:از دردی که داشتم پتو رو تو دستام جمع کردم
کوک:ضربه های اخر بود که ارضا شدم و ازش بیرون کشیدم
ا/ت: بدنم جونی نداشت بی حال رو تخت پرت شدم خیلی بدی
کوک: این حرفش باعث خندم شد
اه بیبی گرل
خدمتکار صدا زدم و گفتم ببرنش حمام
ا/ت: خدمتکار اومد و دستم رو گرفت رو برد
تو حموم فقط گریه میکردم حاضر بودم پرنده بهم بخورع ولی اینجوری نشم
از دید کوک :
اه خیلی حال داد
باید بگم اون برام بزارن بقیه رو هم به بار میدم
ا/ت بعد از حموم کردن ؛ لباس پوشیدم و از دیوار کمک گرفتم تا از اونجا خارج شدم
ا/ت :اخه مگه چیکار کردم که باید اینجوری شم
کوک: جی هان خبر کردم که یع اتاق روبه رو اتاقم براش اماده کنه
ا/ت:داشتم از اون عمارت میرفتم بیرون که اون اقاه بم گفت باید برم تو یه اتاق تا دیروز بهم جا خواب نمیدادن الان بهم اتاق تکی میدن
کوک: چند تا خدمتکار اومدن دورم رو به جی هان : اینارو بزار برا دختره
ا/ت: بهم خیلی فشار اومد :اون فکر کرده کیه که به من میگه برو تو کدوم اتاق (خیلی شجاعت به خرج داده بودم)
از دید کوک: داشتم با گوشیم ور میرفتم که صدای داد اومد در باز کردم و دیدم
به به دختر کوچولومون زبون باز کرده
ا/ت: من کوچولو نیستم ولم کنید
کوک: خفه میشی یا خفت کنم
ا/ت: نمیشم
کوک: رفتم جلو
ا/ت: جلو نیای داشتم میرفتم که فرار کنم
کوک:داشت فرار میکرد که به جی هان علامت دادم که با خدمتکارا جلوشو بگیرن
ا/ت: اونا نزاشتن برم و جلومو گرفتن
کوک: رفتم و دستش گرفتم و بع اتاق شکنجه بردم
ا/ت :دستام میلرزیدن بب. ببخشید
کوک: چیشد بیبی تا حالا که بلبل زبون بودی
۹۴.۸k
۱۲ آبان ۱۴۰۰