پارت39
#پارت39
شیطونکِ بابا🥺💜
ترسیده نگاهش کردم که یهو گفت:
+ دنبالم بیا کارت دارم
با تته پته گفتم:
_ چ...چی...چیکارم....داری؟؟
پوزخندی زد و گفت:
+ نترس بیا کاریت ندارم
یه دفعه اون لحظه ای که قبل تعرض کردن این حرفو بهم زده بود برام تداعی شد ، دندونامو روی هم محکم فشردم و گفتم:
_ من جایی نمیام کاری داری همینجا بگو میشنوم
+ تو این خونه من دستور میدم فقط ، شیرفهم شد؟؟
_ نچ نشد
+ لازمه بهت بگم که باهام لجبازی نکنی؟؟
_ برو بابا
خواستم به سمت پله ها برم که از پشت بازومو گرفت و منو به سمت خودش برگردوند
_ ولم کن چیکارم داری؟؟ هرغلطی دلت میخواست کردی دیگه راحتم بزار
+ باید باهم صحبت کنیم
_ من حرفی با تو ندارم
+ ولی من حرف دارم ، بهتره حرفامو گوش بدی بعدش هرجایی میخوای بری برو
چاره ای نداشتم جز گوش دادن به شعرو وراش ؛ به اجبار باشه ای گفتم و باهم به سمت طبقه اول رفتیم
روی مبل نشستم که افرازم رو به روم نشست ، بعد از چند دقیقه سکوت گفت:
+ من اطلاعی نداشتم که تو دختری....
با این حرفش شروع کردم مثل دیوونه ها خندیدن ، حدود دو دقیقه ای قهقه ای میزدم و افرازم فقط نگام میکرد
خندم که تموم شد با تمسخر گفتم:
_ تموم شد؟؟؟ خیلی تاثیر گذار بود
+ نه هنوز مونده ، پول عملتو پرداخت میکنم
با این حرفش نفرتم ازش دوبرابر شده بود ، چطور میتونست چنین چیزی بگه؟؟ اول مثل یه دستمال ازم استفاده کرده بود و حالا....
شیطونکِ بابا🥺💜
ترسیده نگاهش کردم که یهو گفت:
+ دنبالم بیا کارت دارم
با تته پته گفتم:
_ چ...چی...چیکارم....داری؟؟
پوزخندی زد و گفت:
+ نترس بیا کاریت ندارم
یه دفعه اون لحظه ای که قبل تعرض کردن این حرفو بهم زده بود برام تداعی شد ، دندونامو روی هم محکم فشردم و گفتم:
_ من جایی نمیام کاری داری همینجا بگو میشنوم
+ تو این خونه من دستور میدم فقط ، شیرفهم شد؟؟
_ نچ نشد
+ لازمه بهت بگم که باهام لجبازی نکنی؟؟
_ برو بابا
خواستم به سمت پله ها برم که از پشت بازومو گرفت و منو به سمت خودش برگردوند
_ ولم کن چیکارم داری؟؟ هرغلطی دلت میخواست کردی دیگه راحتم بزار
+ باید باهم صحبت کنیم
_ من حرفی با تو ندارم
+ ولی من حرف دارم ، بهتره حرفامو گوش بدی بعدش هرجایی میخوای بری برو
چاره ای نداشتم جز گوش دادن به شعرو وراش ؛ به اجبار باشه ای گفتم و باهم به سمت طبقه اول رفتیم
روی مبل نشستم که افرازم رو به روم نشست ، بعد از چند دقیقه سکوت گفت:
+ من اطلاعی نداشتم که تو دختری....
با این حرفش شروع کردم مثل دیوونه ها خندیدن ، حدود دو دقیقه ای قهقه ای میزدم و افرازم فقط نگام میکرد
خندم که تموم شد با تمسخر گفتم:
_ تموم شد؟؟؟ خیلی تاثیر گذار بود
+ نه هنوز مونده ، پول عملتو پرداخت میکنم
با این حرفش نفرتم ازش دوبرابر شده بود ، چطور میتونست چنین چیزی بگه؟؟ اول مثل یه دستمال ازم استفاده کرده بود و حالا....
۳.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.