نام رمان: مرغ آمین
نام رمان: مرغ آمین
نویسنده: ماهی رضایی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۹۳
خلاصه رمان:
به آسمونو بعدبه قفس پرنده ها خیره شدم.دایی عاشق این کبوترا بود.آهی کشیدم و یکی از کبوتر ها را در آوردم.به چشمای مبهم کبوتر خیره شدم و آروم زمزمه کردم: …
بخشی از رمان:
به درب بزرگ و سفید تیمارستان چشم دوخت و نفس سنگینشو بیرون داد .مثل همیشه
خونسرد بود اما انگار مایعی مثل جیوه تو دلش قل میخورد و اون رو به ادامه ی راه تشویق
میکرد.چیزی اونو به داخل میکشوند و خوب میدونست این همون حس نفس گیریه که از
چشمای او به قلبش القا میشه.
به داخل محوطه رفت و با لبخند به اطراف نگاه کرد.درختای محوطه لباس عریونی پوشیده
بودند و نیمکتای خالی بهش دهنکجی میکردن/صدای دو کالغ که روی بلند ترین درخت
سرو نشسته بودن سکوت دوستداشتنیه اونجا رو بهم میریخت.
به سمت پزیرش رفت.آدمای زیادی تو سالن رفت و آمد نمیکردن اما صدای داد های کر
کننده ای روحشو به بازی میگرفت اما هیچی باعث نمیشد که از تصمیمش برگرده.چیزی
که تو عمق جونش ریشه دوونده بود محکم تر از هر حسی حتی ترس بود..
پیشنهاد: دانلود رمان ازدواج
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%ba-%d8%a2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده: ماهی رضایی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۹۳
خلاصه رمان:
به آسمونو بعدبه قفس پرنده ها خیره شدم.دایی عاشق این کبوترا بود.آهی کشیدم و یکی از کبوتر ها را در آوردم.به چشمای مبهم کبوتر خیره شدم و آروم زمزمه کردم: …
بخشی از رمان:
به درب بزرگ و سفید تیمارستان چشم دوخت و نفس سنگینشو بیرون داد .مثل همیشه
خونسرد بود اما انگار مایعی مثل جیوه تو دلش قل میخورد و اون رو به ادامه ی راه تشویق
میکرد.چیزی اونو به داخل میکشوند و خوب میدونست این همون حس نفس گیریه که از
چشمای او به قلبش القا میشه.
به داخل محوطه رفت و با لبخند به اطراف نگاه کرد.درختای محوطه لباس عریونی پوشیده
بودند و نیمکتای خالی بهش دهنکجی میکردن/صدای دو کالغ که روی بلند ترین درخت
سرو نشسته بودن سکوت دوستداشتنیه اونجا رو بهم میریخت.
به سمت پزیرش رفت.آدمای زیادی تو سالن رفت و آمد نمیکردن اما صدای داد های کر
کننده ای روحشو به بازی میگرفت اما هیچی باعث نمیشد که از تصمیمش برگرده.چیزی
که تو عمق جونش ریشه دوونده بود محکم تر از هر حسی حتی ترس بود..
پیشنهاد: دانلود رمان ازدواج
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b1%d8%ba-%d8%a2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۴.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.