اشتباه کردم🙏🏻💔🥺
اشتباه کردم🙏🏻💔🥺
پارت(1)
رائون:چرا وقتی اونطوری باهام رفتار کردن چیزی بهشون نگفتی؟*داد*
هوپی: ...
رائون:مگه من زنت نیستم؟چرا هر کی بهم تیکه میندازه تو چیزی نمیگی؟
هوپی:رائون اونا خانوادمن چطور میتونستم چیزی بهشوت بگم ها؟
رائون:خیلی پست فطرتی از بیا ی کاری کنیم بیا از هم جدا شیم ، بهتر نیست؟
هوپی:اصن میدونی چیه؟اونا راست میگن تو ی بچه فقیر بدرد نخوری که بخاطر پول با من ازدواج کردی*داد*عاره عاره بیا جدا بشیم لاقل با یکی بهتر از تو ازدواجمیکنم
رائوک گریش گرفته بود:
اوکی من بچه فقیر بدرد نخورم ولی تو چی کع هیچ اختیاری هم روی خودت نداری همش بابات بهت کمک میکنه که تا الان سر پا...
هوسوک نزاش حرفش ادامه پیدا کنه که ی سیلی زد به صورت رائون:
ببین حرف دهنتو بفهم
رائون:نفهمم چی میشه؟
هوپی:از خونه من برو بیرون*داد*
رائون:باشه میرم ولی وقتی پشیمو میشی که دیگه خیلی دیره
هوپی:به همین خیال باش
رائون از خونه زد بیرون
فلش بک به مهمونی ۴ ساعت پیش:/
(مامان هوسوک:م.ه،بابا هوسوک:ب.ه،خواهر هوسوک:خ.ه)
هوپی:سلام مامان سلام بابا
م.ه:سلام پسرم
رائون:سلام مادر جون
م.ه:باز تو؟سلام بیاین بشینین
...
هوپی:خوب چیکارا میکنین؟
م.ه:هیچی مام هستیم شما چی ؟
هوپی:مام خوبیم
م.ه:از نوه خبری نیست؟
رائون:ن مادر جون فعلا ..
م.ه:چیه فک میکینی نمیدونم بخاطر پول بچم باهاش ازدواج کردی که قالش بزاری؟
رائون:م..من
م.ه:ببیک تو حرفی نزن تا الان بهت لطف کردم که کاری به کاریتون نداشتم چون پسرم دوست داره
رائون ی نگاه به هوسوک انداشت ولی اون حرفی نزد و سرشو انداخت پایین اونم چیزی نگفت تا اوضاع بد تر نشه
پ ف:/
رائون:/
از خونه زدم بیرون نمیدونستم کجا برم یادم افتاد دوستم جیوو همیشه تنهاست ، گفتم برم پیشش
...
زنگ و زدم:
جیوو:بله؟
رائون:منم رائون
جیوو:بهههه دختر اینجا چیکار میکنی؟
رائون:میشه بیایم تو با هم حرف بزنیم؟
جیوو:عاره عاره بیا داخل *در و باز کرد*
...
جیوو:چ عجب ی خبری از ما کردی؟
رائون:چی میگی تو تازه پریروز اینجا بودم
جیوو:باشه بابا حالا چیشده؟
رائون:* تمام ماجرا رو براش تعریف کرد*
جیوو:حالا میخوای چیکار کنی؟
رائون:میخوام ازش جدا بشم
جیوو:به همین راحتی؟؟
رائون:مث خودش که به همین راحتی انداختم بیرون هنوزم فکر میکنه ی بچه بدبختیم
...
پارت(1)
رائون:چرا وقتی اونطوری باهام رفتار کردن چیزی بهشون نگفتی؟*داد*
هوپی: ...
رائون:مگه من زنت نیستم؟چرا هر کی بهم تیکه میندازه تو چیزی نمیگی؟
هوپی:رائون اونا خانوادمن چطور میتونستم چیزی بهشوت بگم ها؟
رائون:خیلی پست فطرتی از بیا ی کاری کنیم بیا از هم جدا شیم ، بهتر نیست؟
هوپی:اصن میدونی چیه؟اونا راست میگن تو ی بچه فقیر بدرد نخوری که بخاطر پول با من ازدواج کردی*داد*عاره عاره بیا جدا بشیم لاقل با یکی بهتر از تو ازدواجمیکنم
رائوک گریش گرفته بود:
اوکی من بچه فقیر بدرد نخورم ولی تو چی کع هیچ اختیاری هم روی خودت نداری همش بابات بهت کمک میکنه که تا الان سر پا...
هوسوک نزاش حرفش ادامه پیدا کنه که ی سیلی زد به صورت رائون:
ببین حرف دهنتو بفهم
رائون:نفهمم چی میشه؟
هوپی:از خونه من برو بیرون*داد*
رائون:باشه میرم ولی وقتی پشیمو میشی که دیگه خیلی دیره
هوپی:به همین خیال باش
رائون از خونه زد بیرون
فلش بک به مهمونی ۴ ساعت پیش:/
(مامان هوسوک:م.ه،بابا هوسوک:ب.ه،خواهر هوسوک:خ.ه)
هوپی:سلام مامان سلام بابا
م.ه:سلام پسرم
رائون:سلام مادر جون
م.ه:باز تو؟سلام بیاین بشینین
...
هوپی:خوب چیکارا میکنین؟
م.ه:هیچی مام هستیم شما چی ؟
هوپی:مام خوبیم
م.ه:از نوه خبری نیست؟
رائون:ن مادر جون فعلا ..
م.ه:چیه فک میکینی نمیدونم بخاطر پول بچم باهاش ازدواج کردی که قالش بزاری؟
رائون:م..من
م.ه:ببیک تو حرفی نزن تا الان بهت لطف کردم که کاری به کاریتون نداشتم چون پسرم دوست داره
رائون ی نگاه به هوسوک انداشت ولی اون حرفی نزد و سرشو انداخت پایین اونم چیزی نگفت تا اوضاع بد تر نشه
پ ف:/
رائون:/
از خونه زدم بیرون نمیدونستم کجا برم یادم افتاد دوستم جیوو همیشه تنهاست ، گفتم برم پیشش
...
زنگ و زدم:
جیوو:بله؟
رائون:منم رائون
جیوو:بهههه دختر اینجا چیکار میکنی؟
رائون:میشه بیایم تو با هم حرف بزنیم؟
جیوو:عاره عاره بیا داخل *در و باز کرد*
...
جیوو:چ عجب ی خبری از ما کردی؟
رائون:چی میگی تو تازه پریروز اینجا بودم
جیوو:باشه بابا حالا چیشده؟
رائون:* تمام ماجرا رو براش تعریف کرد*
جیوو:حالا میخوای چیکار کنی؟
رائون:میخوام ازش جدا بشم
جیوو:به همین راحتی؟؟
رائون:مث خودش که به همین راحتی انداختم بیرون هنوزم فکر میکنه ی بچه بدبختیم
...
۱۳۴.۴k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.