پارت ۴۳
#کایلا
بالاخره هرچی باشه اون نامبروان بیلبورد بود و من یه دختر معمولی ک از عذابای خوانوادش و بدبختی های کشورش و به عشق خوانندههاش اومده بود کره... میتونست با یه سلبریتی مثل خودش باشه...از من خوشگلتر و بهتر...ولی چرا بهم گفت دوسم داره...اوففف🥺💔
تو چن ثانیه این فکرا از سرم گذشت،پتو زد کنارو خواست بغلم کنه ک دوباره پتو کشیدم رو سرم، کوکی داشت بلند بلند میخندید به رفتارام،صدام دورگه شده بود
◇:ولم کن..خواهش میکنم
این دفعه پتورو پرت کرد رو زمین،نذاشتم حرفی بزنه بلن شدم نشستم
◇:جونگ کوک خواهش میکنمم
♡:یاااا...اینجوری نکن...شوخ
اومد بغلم کنه نزاشتم و پریدم وسط حرفش ◇:مگه چجوری میکنم...هااااا(با داد)
بلند شدم و رفتم کنار پنجره...بیش از حد عصبی و ناراحت بودم...دستمو کردم تو موهام و همرو دادم عقب...اومد و منو برگردوند سمت خودش زیر لب گفت♡:مثلا قهری؟
دستشو گذاشت دو طرف صورتم و خواست ببوستم ک دستاشو محکم پس زدم و رفتم یه سمت دیگه ◇:اره..چون تو گفتی معلوم نیس چن نفر جامو بگیرن...پس ازت دور بمونم بهتره مستر جئون
دوباره اومد سمتم
#جونگکوک
از این ک گفت مستر جئون عصبی شدم ولی به روم نیاوردم ...فک نمیکردم واقعا جدی بگیره...اخه کی میتونست جای اونو واسم بگیره...دوباره رفتم بغلش کنم و از دلش در بیارم ک دوباره فرار کرد...بدجور عصبیم کرده بود
بازوشو گرفتم و نزدیک خودم کردمش،چشاش قرمزشده بود...ای خدااا دوباره بغض کرد...زل زده بود تو چشمام...اخم شدیدی کرده بودم
◇:ولم کنننننن
♡:نمیکنم...هیچوقت نمیکنم...بسه...چرا فرار میکنی
◇:من نمیخام با کسی باشم ک بعدا کسی جامو براش بگیره(با صدای خیلی اروم و بغض )
واقعا باورش شده بود...عصبانیتم ۱۰ برابر شد،دستمو بردم پشت کمرش و چسبوندمش به خودم،لبامو کوبوندم رو لباش،میخواست ازم جدا شه که دستمو پشت گردنش گذاشتم و فشار دادم،چن ثانیه بعد اونم همراهیم کرد و دستشو دورم حلقع کرد..اروم و طولانی میبوسیدمش...چن دقیقع بعد ازش جدا شدم...نفس نفس میزد...با همون اخم تو چشاش زل زدم
♡:هیچکس...هیچکس جای تورو نمیگیره...فهمیدی(قسمت اخرشو با داد گفتم ک ترسید)
◇:ا..اره
♡:دختره ی دیوونه
اینو گفتم و بغلش کردم محکم بغلم کرد و بغضش ترکید.
◇:ب..ببخشید...ولی من ...من نمیخوام از دستت بدم
♡:شششش...قرار نیس منو از دست بدی...منم تورو از دست نمیدم... من و تو همیشه مال همیم ...باشه عشقم؟!
◇:باشه
اشکاشو پاک کرد،ساعت ۶ بود و بقیه هنوز خواب بودن
لایک کامنت ♡
میدونم همش جریان زوج جوانمون بود ببخشید ✋😂
بالاخره هرچی باشه اون نامبروان بیلبورد بود و من یه دختر معمولی ک از عذابای خوانوادش و بدبختی های کشورش و به عشق خوانندههاش اومده بود کره... میتونست با یه سلبریتی مثل خودش باشه...از من خوشگلتر و بهتر...ولی چرا بهم گفت دوسم داره...اوففف🥺💔
تو چن ثانیه این فکرا از سرم گذشت،پتو زد کنارو خواست بغلم کنه ک دوباره پتو کشیدم رو سرم، کوکی داشت بلند بلند میخندید به رفتارام،صدام دورگه شده بود
◇:ولم کن..خواهش میکنم
این دفعه پتورو پرت کرد رو زمین،نذاشتم حرفی بزنه بلن شدم نشستم
◇:جونگ کوک خواهش میکنمم
♡:یاااا...اینجوری نکن...شوخ
اومد بغلم کنه نزاشتم و پریدم وسط حرفش ◇:مگه چجوری میکنم...هااااا(با داد)
بلند شدم و رفتم کنار پنجره...بیش از حد عصبی و ناراحت بودم...دستمو کردم تو موهام و همرو دادم عقب...اومد و منو برگردوند سمت خودش زیر لب گفت♡:مثلا قهری؟
دستشو گذاشت دو طرف صورتم و خواست ببوستم ک دستاشو محکم پس زدم و رفتم یه سمت دیگه ◇:اره..چون تو گفتی معلوم نیس چن نفر جامو بگیرن...پس ازت دور بمونم بهتره مستر جئون
دوباره اومد سمتم
#جونگکوک
از این ک گفت مستر جئون عصبی شدم ولی به روم نیاوردم ...فک نمیکردم واقعا جدی بگیره...اخه کی میتونست جای اونو واسم بگیره...دوباره رفتم بغلش کنم و از دلش در بیارم ک دوباره فرار کرد...بدجور عصبیم کرده بود
بازوشو گرفتم و نزدیک خودم کردمش،چشاش قرمزشده بود...ای خدااا دوباره بغض کرد...زل زده بود تو چشمام...اخم شدیدی کرده بودم
◇:ولم کنننننن
♡:نمیکنم...هیچوقت نمیکنم...بسه...چرا فرار میکنی
◇:من نمیخام با کسی باشم ک بعدا کسی جامو براش بگیره(با صدای خیلی اروم و بغض )
واقعا باورش شده بود...عصبانیتم ۱۰ برابر شد،دستمو بردم پشت کمرش و چسبوندمش به خودم،لبامو کوبوندم رو لباش،میخواست ازم جدا شه که دستمو پشت گردنش گذاشتم و فشار دادم،چن ثانیه بعد اونم همراهیم کرد و دستشو دورم حلقع کرد..اروم و طولانی میبوسیدمش...چن دقیقع بعد ازش جدا شدم...نفس نفس میزد...با همون اخم تو چشاش زل زدم
♡:هیچکس...هیچکس جای تورو نمیگیره...فهمیدی(قسمت اخرشو با داد گفتم ک ترسید)
◇:ا..اره
♡:دختره ی دیوونه
اینو گفتم و بغلش کردم محکم بغلم کرد و بغضش ترکید.
◇:ب..ببخشید...ولی من ...من نمیخوام از دستت بدم
♡:شششش...قرار نیس منو از دست بدی...منم تورو از دست نمیدم... من و تو همیشه مال همیم ...باشه عشقم؟!
◇:باشه
اشکاشو پاک کرد،ساعت ۶ بود و بقیه هنوز خواب بودن
لایک کامنت ♡
میدونم همش جریان زوج جوانمون بود ببخشید ✋😂
۱۵.۴k
۰۳ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.