p⁷
***********
چشمامو باز کردم......توی همون کوچه بودم.......نمیتونستم راه برم ولی باید میرفتم خونه
هوا داشت روشن میشد
کوکی ویو
ساعت پنج صبح بود و ات تا الان نیومده بود
تا الان هزار بار بهش زنگ زدم
جیمین و هوپی رفتن دنبالش ولی انگار اب شده رفته تو زمین
یهو صدای باز شدن در اومد
ات با سر و وضع داغون اومد تو
+تا الان کدوم گوری بودی احمق*عربده تو صورتت*
_ا.....اوپا ب......ببخ.... شید
نفهمیدم چش بود ولی لنگ میزد و شلوارش....... شلوارش چرا خونی بود
+ات شلوارت چرا خونیه
_مهم نیست اوپا......من خستم میرم بخوابم*بیجون،که یهو از همه پله ها افتاد پایین*
چیم:اتتتتتتت*رفت بالا سر ات*جونگ کوک نبضش ضعیفه برو ماشینو روشن کن بدو
ته:نه تو نمیتونی من میرم تو ماشین بیاید
*تو بیمارستان*
کوکی ویو
ات رو بردن تو بخش
درک موقعیت برام خیلی خیلی سخت بود......ات چش بود......
*نیم ساعت بعد*
دکتر اومد گفت که از خستگی بوده ولی برای اطمینان ازش ازمایش گرفتن
الانا باید جواب ازمایشش بیاد
نامی:جونگ کوک.....دکتر گفت بری تو اتاقش
پاشدم رفتم تو اتاق دکتر، با چیزی که گفت میخواستم بلند عربده بکشم
دکی:اقای جئون، طبق چیزی که ازمایشات نشون میده به ایشون تجا*وز شده، و مثل اینکه دست جمعی بوده، یه سوال دارم
+بـ......بفرما...یید
دکی:پدر شما الان کجا هستن
+کسی نمیتونه.....چطور مگه
دکی:یکی از ژن هایی که تو ازمایشات مشخص شده ژن پدر یا مادره، صدردصد که مادرتون نمیتونه این کارو کنه پس پدرتو بوده
+میتونم ات رو ببینم؟؟
دکی:بله حتما
رفتم تو اتاق ات، دیدم پرستار بالا سرش وایساده و داره یچیزی میگه
پرستار:عزیزم گریه نکن قربونت بشم.....منم این اتفاق برام افتاده
_هق اخه....اخه اون هق پدرم هق بود
پرستار:درک میکنم.....برادرم با پنج تا از دوستاش بهم تجا*وز کردن......تو میگی چهار نفر ولی به من شیش نفره تجا*وز کردن
_مـ.....میشه اسمتو هق بدونم
پرستار:اره عزیزم حتما....من انلی هستم ولی میتونی انا صدام کنی.....وشما هم ات هستی
_انا......میشه هق به کسی نگی که هق بهم.....
انا:باشه باشه نگو بیقیه اش رو
_میشه هق برام مسکن بیاری
انا:ولی هشت تا خوردی ضرر میکنه
+من غریبم که بهم نمیگی
_هققققققققققق انا ترو خدا نرو.......اوپا الان منو هقق میکشه
انا:عزیزم اون برادرته.......بعدشم مگه تقصیر تو بوده
+ببخشید خانم پرستار، میشه مارو تنها بزارید
انا:چشم حتما*رفت بیرون*
_اوپا ببخشید بخدا خودم نخواستم ترو خدا کاری باهم نداشته باش*سریع.گریه شدید*
+من کی باهات کاری داشتم......چرا میترسی......کی دوست داره اینجوری بشه فرشته کوچولو من*بغض*
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.