p
p⁵
کلی بگم رفتن گشتن تا شب گشادم خودتونید و الان برگشتن خونه*
_اوپا گشنمههههههه
جین:منم گشنمه پس همه ساکت شید ببینم چی میتونن درست کنم
+دوکبوکی یا جاجانگمیون درست کن
_اگه وسیله ندارید من برم بگیرم
جین:اره برو رب فلفل و تخم مرغ بگیر
نامی:فقط اگه میری مراقب خودت باش
_باشه خودافظ*کارت رو برداشت و رفت بیرون*
ات ویو
رفتم وسیله هارو گرفتم و راه افتادم سمت خونه......تو راه یه کوچه تاریک بود، یه نگاه بهش انداختم و یهو کشیده شدم تو کوچه........فقط جیغ میزدم که یهو بیهوش شدم
*/*/*/*/*
با سردرد شدید بیدار شدم
خواستم داد بزنم که دیدم همه دست و پام هم دهنم بستس
(علامت ناشناس/)
/خفه شو هرزه کوچولو*دهنتو باز کرد*
_بزارید من برم*گریه*
/عمرا، من هنوز باهات کار دارم
یهو لباساشو دراورد و اومد سمت من......نه نه نباید اونی که فکر میکنم باشه
به خودم اومدم که دست و پای منو باز کرد و پرتم کرد رو تخت......اینجا مطمعن شدم که همون کارو میکنه
_التماست میکنم تورو خدا من هنوز دخترم خواهش میکنم*زجه*
/خفه خون بگیر*لباساتو دراورد و یهو واردت کرد*
از درد زیاد نفس کشیدن یادم رفت، نزاشت عادت کنم که شروع کرد به تلمبه زدن
/بیاید تو
یهو چند نفر دیگه باهم اومدن
/*کشید بیرون*شروع کنید
(علامت اونا÷×=%)
×بچها چه بدنی داره
+سهیون؟؟؟خودتی؟؟
÷این هرزه اسم تورو از کجا میدونه
+پدر
=صبر کن ببینم*تو صورتت نگاه کرد*هی بچهها این دختر جئونه
÷ات.....واقعا خودتی
_ پدر خواهش میکنم بزار برم*افتاد جلوی پاش و با زجه*
%هی جئون تو که نمیخوای ولش کنی
÷عمرا.....این دختر خیلی هرزه تر از این حرفاس...... شروع کنید
یکی از اونا که دوست پدرم که......نه دشمنم بود اومد و دست و پامو بسته به تخت، باورم نمیشد که پدر خودم داره بهم تجا*وز میکنه
از تخت فاصله داشتم، یکی از اونا با سوهیون *اکست* رفت زیرم پدرم و با اون یکی اومدن روم
صورتم رو به تخت بود و سوهیون لبامو بوسید
یچیزی داخلم حس کردم......خیلی خیلی خیلی کلفت بود، دیدم که سوهیون و اون یارو از جلو باهم کردن توم و اون عوضی و اونیکی هم از پشت
کلی بگم رفتن گشتن تا شب گشادم خودتونید و الان برگشتن خونه*
_اوپا گشنمههههههه
جین:منم گشنمه پس همه ساکت شید ببینم چی میتونن درست کنم
+دوکبوکی یا جاجانگمیون درست کن
_اگه وسیله ندارید من برم بگیرم
جین:اره برو رب فلفل و تخم مرغ بگیر
نامی:فقط اگه میری مراقب خودت باش
_باشه خودافظ*کارت رو برداشت و رفت بیرون*
ات ویو
رفتم وسیله هارو گرفتم و راه افتادم سمت خونه......تو راه یه کوچه تاریک بود، یه نگاه بهش انداختم و یهو کشیده شدم تو کوچه........فقط جیغ میزدم که یهو بیهوش شدم
*/*/*/*/*
با سردرد شدید بیدار شدم
خواستم داد بزنم که دیدم همه دست و پام هم دهنم بستس
(علامت ناشناس/)
/خفه شو هرزه کوچولو*دهنتو باز کرد*
_بزارید من برم*گریه*
/عمرا، من هنوز باهات کار دارم
یهو لباساشو دراورد و اومد سمت من......نه نه نباید اونی که فکر میکنم باشه
به خودم اومدم که دست و پای منو باز کرد و پرتم کرد رو تخت......اینجا مطمعن شدم که همون کارو میکنه
_التماست میکنم تورو خدا من هنوز دخترم خواهش میکنم*زجه*
/خفه خون بگیر*لباساتو دراورد و یهو واردت کرد*
از درد زیاد نفس کشیدن یادم رفت، نزاشت عادت کنم که شروع کرد به تلمبه زدن
/بیاید تو
یهو چند نفر دیگه باهم اومدن
/*کشید بیرون*شروع کنید
(علامت اونا÷×=%)
×بچها چه بدنی داره
+سهیون؟؟؟خودتی؟؟
÷این هرزه اسم تورو از کجا میدونه
+پدر
=صبر کن ببینم*تو صورتت نگاه کرد*هی بچهها این دختر جئونه
÷ات.....واقعا خودتی
_ پدر خواهش میکنم بزار برم*افتاد جلوی پاش و با زجه*
%هی جئون تو که نمیخوای ولش کنی
÷عمرا.....این دختر خیلی هرزه تر از این حرفاس...... شروع کنید
یکی از اونا که دوست پدرم که......نه دشمنم بود اومد و دست و پامو بسته به تخت، باورم نمیشد که پدر خودم داره بهم تجا*وز میکنه
از تخت فاصله داشتم، یکی از اونا با سوهیون *اکست* رفت زیرم پدرم و با اون یکی اومدن روم
صورتم رو به تخت بود و سوهیون لبامو بوسید
یچیزی داخلم حس کردم......خیلی خیلی خیلی کلفت بود، دیدم که سوهیون و اون یارو از جلو باهم کردن توم و اون عوضی و اونیکی هم از پشت
- ۶.۶k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط