یک روز رویایی
پارت ۳۹🍷
احساس کردم گردنم داره خیس میشه..نگا کردم دیدم جونگ کوک روم خم شدا و قطره های اب داره از موهاش میریزه رو گردنم
ا.ت:یاااا یه خبر بده
سرشو کرد ت گردنم
جونگ کوک:نمیخام
اروم شروع کرد ب بوسیدن گردنم..از اروم بودن ب وحشی بودن تبدیل شد
ا.ت:اروم تر دردم میگیره
ب حرفم اهمیتی نداد و شروع کرد ب کیس مارک انداختن رو گردنم
جونگ کوک:دیگه نمیتونم تحمل کنم
خاست بند حولشو باز کنه ک یه دفعه در باز شد...باباش بود
جونگ کوک همونجوری ک رو من بود سرشو برگردوند
جئون:مهم نیست وسط چه کاریین..فقط ب من بگو چی خریدی ک انقد پول خرج کردی؟
جونگ کوک:پول؟..چیزی نخریدم
جئون:چرا خودت خریدی...دوتا بلیط هواپیما...رزرو یه هتل توی....
جونگ کوک:اره من خریدمش...ادامه نده قرار بود یه سوپرایز باشه...میخاستم با ا.ت برم سفر
جئون:چرا از کارت من کشیدی خب
جونگ کوک:چون بابامی باید پول بدی بم
ا.ت:میشه ب منم بگید چ خبرا
جونگ کوک بهم نگاه کرد
جونگ کوک: میخام بریم سفر..فردا
ا.ت:فردا؟..من کلاس دارم ک
جونگ کوک:نمیری خب
جئون:من کم کم مرخص میشم از حضورتون ک ب کارای خاکبسریتون برسید..فقط جونگ کوک یه کاری نکن فردا نتونه راه بره
بعد درو بست رفت
جونگ کوک ب لبام نگاه کرد و اروم نزدیکم شد
جونگ کوک:قول میدم اروم پیش برم تا فردا بتونی راه بری
ا.ت:ن ترو خدا الان نه
ت چشام نگاه کرد
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:امادگیشو ندارم..لطفن
از روم بلند شد
جونگ کوک:ولی بعدن ک گیرت بندازم هیچ جوره نمیتونی فرار کنی
نشستم رو تخت..ساعت ۴و ربع بود
جونگ کوک:نظرت چیه بریم یه دوری بزنیم؟
ا.ت:بریم پارک
جونگ کوک:مگه بچه ای؟..پاشو بریم
با ذوق بلند شدم
جونگ کوک: بریم بیرون یکم خوشبگذرونیم
.
.
.
جدی میدونم دارم بد پیش میبرمش ولی خب ببخشید از قبل روی این فیک کار نشده بود...بعد از این فیک یه فیک جدید میزارم بازم از جونگ کوک فقط مال دنیای موازی اونجا جبران میکنم💗
احساس کردم گردنم داره خیس میشه..نگا کردم دیدم جونگ کوک روم خم شدا و قطره های اب داره از موهاش میریزه رو گردنم
ا.ت:یاااا یه خبر بده
سرشو کرد ت گردنم
جونگ کوک:نمیخام
اروم شروع کرد ب بوسیدن گردنم..از اروم بودن ب وحشی بودن تبدیل شد
ا.ت:اروم تر دردم میگیره
ب حرفم اهمیتی نداد و شروع کرد ب کیس مارک انداختن رو گردنم
جونگ کوک:دیگه نمیتونم تحمل کنم
خاست بند حولشو باز کنه ک یه دفعه در باز شد...باباش بود
جونگ کوک همونجوری ک رو من بود سرشو برگردوند
جئون:مهم نیست وسط چه کاریین..فقط ب من بگو چی خریدی ک انقد پول خرج کردی؟
جونگ کوک:پول؟..چیزی نخریدم
جئون:چرا خودت خریدی...دوتا بلیط هواپیما...رزرو یه هتل توی....
جونگ کوک:اره من خریدمش...ادامه نده قرار بود یه سوپرایز باشه...میخاستم با ا.ت برم سفر
جئون:چرا از کارت من کشیدی خب
جونگ کوک:چون بابامی باید پول بدی بم
ا.ت:میشه ب منم بگید چ خبرا
جونگ کوک بهم نگاه کرد
جونگ کوک: میخام بریم سفر..فردا
ا.ت:فردا؟..من کلاس دارم ک
جونگ کوک:نمیری خب
جئون:من کم کم مرخص میشم از حضورتون ک ب کارای خاکبسریتون برسید..فقط جونگ کوک یه کاری نکن فردا نتونه راه بره
بعد درو بست رفت
جونگ کوک ب لبام نگاه کرد و اروم نزدیکم شد
جونگ کوک:قول میدم اروم پیش برم تا فردا بتونی راه بری
ا.ت:ن ترو خدا الان نه
ت چشام نگاه کرد
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:امادگیشو ندارم..لطفن
از روم بلند شد
جونگ کوک:ولی بعدن ک گیرت بندازم هیچ جوره نمیتونی فرار کنی
نشستم رو تخت..ساعت ۴و ربع بود
جونگ کوک:نظرت چیه بریم یه دوری بزنیم؟
ا.ت:بریم پارک
جونگ کوک:مگه بچه ای؟..پاشو بریم
با ذوق بلند شدم
جونگ کوک: بریم بیرون یکم خوشبگذرونیم
.
.
.
جدی میدونم دارم بد پیش میبرمش ولی خب ببخشید از قبل روی این فیک کار نشده بود...بعد از این فیک یه فیک جدید میزارم بازم از جونگ کوک فقط مال دنیای موازی اونجا جبران میکنم💗
۱۸.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.