🖤فیک زندانی پارت 10🖤

پارت ۱۰ فیک زندانی👇


رییس صدام کرد و گفت:


رئیس:خانم کیم امشب به مناسبت حل کردن چند تا پرونده ی سخت اخیر میخوایم جشن بگیریم و ساعت ۸ بریم بار و فردا مرخصی داریم هممون

(اینو نمیدونم از کجام درآوردم خودشون که پلیسن برن بار وای به حال بقیه،😂
حالا شما به بزرگواری خودتون ببخشید😁)

چشمی گفتم و چون شیفتم تموم شد رفتم خونه تا برای امشب یکم استراحت کنم و بعدش آماده شم.


جیمین ویو:

بله و همینجور که من داشتم حرص میخوردم ا.ت

رفت. اما قبلش اصلا حواسش نبود و من کارتشو

از توی جیبش برداشتم چون که فیلیکس به همه

ی زندانی ها هم گفته بود امشب میرن بار.


منم یه مدتیه فکر کنم این حسم(❤) به ا.ت بیشتر شده ولی

آیا اونم منو دوست داره یا نه؟!

مهم نیست حتی اگر خودشم نخواد بزور مال خودم میکنمش یا عاشقم میکنمش
یا حتی میتونم از اینجا فرار کنم و بعد ا.ت رو بدزدم😁😎


و کم کم با همین فکرا خوابش برد. خیالش راحت بود که اگر خواستن برن فیلیکس بهشون خبر میده.

(بچه ها توجه این نکته رو الان میگم:فیلیکس درسته نگهبانه ولی جاسوس هم هست که اگر مثلا ا.ت اینا و یا بقیه دارن میرن جایی زندانی ها بدونن که اگر تونستن فرار کنن

و از طرفی جیمین به فیلیکس گفته که مواظب ات باشه و هر کاری خواست انجام بده رو بهش بگه)




میدونم بد شد ولی ادامه در پارت بعدی.

شرطا برای پارت 11:
14 تا لایک❤
22 تا کامنت 📨📱
دیدگاه ها (۶۱)

جیمین شییی✨❣️

🖤فیک زندانی پارت 13🖤

🖤 فیک زندانی پارت 9 🖤

🖤فیک زندانی پارت 8🖤

مرگ بی پایان پارت ۲۸

love Between the Tides²(پارت دوم: آشنایی با استاد ریاضی) لیا...

love Between the Tides³⁶یک ساعت قبلتهیونگتهیونگ: نمیای بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط