🖤فیک زندانی پارت 13🖤
پارت ۱۳ فیک زندانی👇👇
جیمین ویو:
به خودم گفتم که الان بهترین فرصته پس به
دوستم جک زنگ زدم و گفتم شماره ی ا.ت رو
واسم پیدا کنه و هک کنه
بعد از اینکه شمارشو پیدا کردم بهش گفتم:
جیمین:«به دستشویی بیا بدون اینکه کسی بفهمه»
و بعدش پیام رو به ا.ت فرستادم
ا.ت با دیدن پیام شک عجیبی بهش وارد شد.
ا.ت ویو:
همینجور که سرگرم صحبت بودیم یهو یه پیامک به
گوشیم اومد نگاه کردم با یه شماره ی ناشناس
نوشته بود.
ناشناس:«به دست شویی بیا بدون اینکه کسی بفهمه»
خیلی تعجب کردم و راستش یکم ترسیدم پس
گفتم ولش کن ممکنه بلایی سرم بیاد پس توجهی
نکردم اما بعد چند مین دوباره بهم پیام اومد و
گفت:
ناشناس:نکنه میخوای بمیری؟
جوابشو دادم.
ا.ت:شما؟
ناشناس:یه دوست
ا.ت:خب این دوست اسم نداره؟
ناشناس:خیر پس زود باش بیا دستشویی تا
پشیمون نشدی.
یونا که بغلم نشسته بود بهش گفتم که اگر اتفاقی
واسم افتاد و یا دیر کردم بیاد دنبالم.
یونا گفت :باشه حتما عزیزم،
اصلا میخوای الان باهات بیام؟!
ا.ت:نه عزیزم ممکنه اتفاقی بیوفته و سریع پاشدم و رفتم🚶♀️
بعد از یکم راه رفتن رسیدم به دست شویی و به
خودم گفتم بذار اول آرایشم رو ترمیم کنم بعدش
برم.
رژ حرارتی سرخابی رو از کیفم در آوردم وبه لبم زدم
و بعد روش یه بالم لب زدم.
خواستم از دست شویی برم بیرون که یهووو.... .
یه دستی دورم حلقه شد و دور دهنم رو گرفت ؛
اونقدر ترسیده بودم که اولش میخواستم جیغ
اما وقتی دهنم رو گرفت لال شدم
و فقط میلرزیدم.
خ
م
ا
ر
ی
شرطا برای پارت14:
18 تا لایک ❤
30 تا کامنت 📨📱
جیمین ویو:
به خودم گفتم که الان بهترین فرصته پس به
دوستم جک زنگ زدم و گفتم شماره ی ا.ت رو
واسم پیدا کنه و هک کنه
بعد از اینکه شمارشو پیدا کردم بهش گفتم:
جیمین:«به دستشویی بیا بدون اینکه کسی بفهمه»
و بعدش پیام رو به ا.ت فرستادم
ا.ت با دیدن پیام شک عجیبی بهش وارد شد.
ا.ت ویو:
همینجور که سرگرم صحبت بودیم یهو یه پیامک به
گوشیم اومد نگاه کردم با یه شماره ی ناشناس
نوشته بود.
ناشناس:«به دست شویی بیا بدون اینکه کسی بفهمه»
خیلی تعجب کردم و راستش یکم ترسیدم پس
گفتم ولش کن ممکنه بلایی سرم بیاد پس توجهی
نکردم اما بعد چند مین دوباره بهم پیام اومد و
گفت:
ناشناس:نکنه میخوای بمیری؟
جوابشو دادم.
ا.ت:شما؟
ناشناس:یه دوست
ا.ت:خب این دوست اسم نداره؟
ناشناس:خیر پس زود باش بیا دستشویی تا
پشیمون نشدی.
یونا که بغلم نشسته بود بهش گفتم که اگر اتفاقی
واسم افتاد و یا دیر کردم بیاد دنبالم.
یونا گفت :باشه حتما عزیزم،
اصلا میخوای الان باهات بیام؟!
ا.ت:نه عزیزم ممکنه اتفاقی بیوفته و سریع پاشدم و رفتم🚶♀️
بعد از یکم راه رفتن رسیدم به دست شویی و به
خودم گفتم بذار اول آرایشم رو ترمیم کنم بعدش
برم.
رژ حرارتی سرخابی رو از کیفم در آوردم وبه لبم زدم
و بعد روش یه بالم لب زدم.
خواستم از دست شویی برم بیرون که یهووو.... .
یه دستی دورم حلقه شد و دور دهنم رو گرفت ؛
اونقدر ترسیده بودم که اولش میخواستم جیغ
اما وقتی دهنم رو گرفت لال شدم
و فقط میلرزیدم.
خ
م
ا
ر
ی
شرطا برای پارت14:
18 تا لایک ❤
30 تا کامنت 📨📱
۱۷.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.