ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت87
روی صورتم دقیق شد و لب زد:
-چی میشه؟!
بغض کرده گفتم:
+اگه بگم اتفاق خوبی نمی افته!! لطفا بیخیال شو!
نگران نگاهم کرد:
-از چی میترسی آهو؟!
باز چیزی نگفتم که ادامه داد:
-بهم بگو قول میدم بهت درستش کنم!!
نمیدونم چرا ولی حس میکردم میتونم بهش اعتماد کنم...
مکثی کردم و گفتم:
+قول میدی به کسی نگی؟!
سری تکون داد و گفت:
-آره قول...
نمیدونم چیشد که به خودم اومدم و دیدم دارم همه ی زندگیمو بهش توضیح میدم!!
وسطش نفس گرفتم و گفتم:
+آره دیگه اینطوری!!
عصبی بود جوری که انگار از صورتش خون میپاچید!!!
نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم:
+قول دادیا!!!
نگاهشو سمتم چرخوند و گفت:
-پاش هستم!!
#پارت87
روی صورتم دقیق شد و لب زد:
-چی میشه؟!
بغض کرده گفتم:
+اگه بگم اتفاق خوبی نمی افته!! لطفا بیخیال شو!
نگران نگاهم کرد:
-از چی میترسی آهو؟!
باز چیزی نگفتم که ادامه داد:
-بهم بگو قول میدم بهت درستش کنم!!
نمیدونم چرا ولی حس میکردم میتونم بهش اعتماد کنم...
مکثی کردم و گفتم:
+قول میدی به کسی نگی؟!
سری تکون داد و گفت:
-آره قول...
نمیدونم چیشد که به خودم اومدم و دیدم دارم همه ی زندگیمو بهش توضیح میدم!!
وسطش نفس گرفتم و گفتم:
+آره دیگه اینطوری!!
عصبی بود جوری که انگار از صورتش خون میپاچید!!!
نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم:
+قول دادیا!!!
نگاهشو سمتم چرخوند و گفت:
-پاش هستم!!
۲.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.