ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت بیستم
)اگه این پرات یکم اسمات شد ببخشید)
ات ویو
کوک یه دفه درو باز کرد اومد تو به نظر مست میومد خیلی تلو تلو میخورد
کوک:بیا اینجا پیش ددی ببینم(با حالت مستی)
ات:کوک مستی؟چقد خوردی؟
کوکی:کی گفته من مستم هاان؟(مست)
کوکی:گفتم بیا اینجا(داد)
با دادی کل زد ترسیدم ولی اگه میرفتم....
کوکی:گفتم بیا اینجااااااا(عربده)
شجاعتمو جمع کردم رفتم پیشش اما همین رفتم دستمو گرفت و منو چسبوند به دیوار
و لب.اشو کبوند رو ل،بام
با دستش کمرم گرفت و منو به خودش نزدیک کرد
سعی کردن از بغلش دربیام بیرون اما زورش خیلی بیشتر از من بود
منو براید بغل کرد و داشت از پله ها میبرد بالا
ات:کوک....ولم کنن
قرارمون یه چیز دیگه بود
کوکککککک صدامو میشنوی اصلا؟
اما کوک اصلا حرف گوش نمیکرد
منو انداخت رو تخت اما سریع فرار کردم رفتم تو اتاقمو درو قفل کردم
(ببخشیددددد اسمات شددد)
ترسیده بودم
نشستم پشت در زانو هامو بغل کردم همونجوری خوابم برد
صبح بیدار شدم ترسیدم برم بیرون اما رفتم
رفتم دیدم کوک پشت در خیلی کیوت خوابش برده
ات:خدایا نه الان که انقد کیوته نه به دیشب که انقد.......
اصلا ولش کن
با بدبختی بلندش کردم گذاشتم رو تخت که بیدار شد
کوک:ات....چی شده؟(خوابالو)
ات:(جیغغغغغ)
کوک:چرا جیغ میزنی ات چی شده؟
که ویندوز کو بالا اومد و یاد دیشب افتاد
کوک:هی هی هی معذرت میخوام باشه؟
ببخشید واقعا حالم دست خودم نبود
ات:(مث صگ ترسیده)
کوک:ات واقعا معذرت میخوام(اسلاید ۲ چهره کوکی موقع عذر خواهی)
دیگه کم کم آروم شدم
راست میگفت دیشب مست بود حالش دست خودش نبود پس بخشیدمش اونم منو سفت بغل کرد و پرسید
کوک:ات هنوز عاشقم نشدی؟(کیوت و فضولی)
ات:نمیدونم
حالا که بخشیدمت پررو نشو دیگههه
کوک:(خنده)ببخشید
رفتیم صبحونمون رو خوردیم و دوباره یه روز سخت دیگه....
رفتم تمرین کنم که جیمین رو دیدم
جیمین:سلام ات خوبی؟
ات:جیمینیییییی(رفت بغلش)
جیمین:اخیییی کیوتم
ات:خوبی؟(کیوت)
جیمین:آره خوبم تو خوبی؟(بیشتر عاشقش شد)
ات:منم خوبم
*پرش به ۳ ماه بعد
اینم پارت بیست عزیزانم
یکن استراحت کنم بعدش بازم میزارم کیوتا
پارت بیستم
)اگه این پرات یکم اسمات شد ببخشید)
ات ویو
کوک یه دفه درو باز کرد اومد تو به نظر مست میومد خیلی تلو تلو میخورد
کوک:بیا اینجا پیش ددی ببینم(با حالت مستی)
ات:کوک مستی؟چقد خوردی؟
کوکی:کی گفته من مستم هاان؟(مست)
کوکی:گفتم بیا اینجا(داد)
با دادی کل زد ترسیدم ولی اگه میرفتم....
کوکی:گفتم بیا اینجااااااا(عربده)
شجاعتمو جمع کردم رفتم پیشش اما همین رفتم دستمو گرفت و منو چسبوند به دیوار
و لب.اشو کبوند رو ل،بام
با دستش کمرم گرفت و منو به خودش نزدیک کرد
سعی کردن از بغلش دربیام بیرون اما زورش خیلی بیشتر از من بود
منو براید بغل کرد و داشت از پله ها میبرد بالا
ات:کوک....ولم کنن
قرارمون یه چیز دیگه بود
کوکککککک صدامو میشنوی اصلا؟
اما کوک اصلا حرف گوش نمیکرد
منو انداخت رو تخت اما سریع فرار کردم رفتم تو اتاقمو درو قفل کردم
(ببخشیددددد اسمات شددد)
ترسیده بودم
نشستم پشت در زانو هامو بغل کردم همونجوری خوابم برد
صبح بیدار شدم ترسیدم برم بیرون اما رفتم
رفتم دیدم کوک پشت در خیلی کیوت خوابش برده
ات:خدایا نه الان که انقد کیوته نه به دیشب که انقد.......
اصلا ولش کن
با بدبختی بلندش کردم گذاشتم رو تخت که بیدار شد
کوک:ات....چی شده؟(خوابالو)
ات:(جیغغغغغ)
کوک:چرا جیغ میزنی ات چی شده؟
که ویندوز کو بالا اومد و یاد دیشب افتاد
کوک:هی هی هی معذرت میخوام باشه؟
ببخشید واقعا حالم دست خودم نبود
ات:(مث صگ ترسیده)
کوک:ات واقعا معذرت میخوام(اسلاید ۲ چهره کوکی موقع عذر خواهی)
دیگه کم کم آروم شدم
راست میگفت دیشب مست بود حالش دست خودش نبود پس بخشیدمش اونم منو سفت بغل کرد و پرسید
کوک:ات هنوز عاشقم نشدی؟(کیوت و فضولی)
ات:نمیدونم
حالا که بخشیدمت پررو نشو دیگههه
کوک:(خنده)ببخشید
رفتیم صبحونمون رو خوردیم و دوباره یه روز سخت دیگه....
رفتم تمرین کنم که جیمین رو دیدم
جیمین:سلام ات خوبی؟
ات:جیمینیییییی(رفت بغلش)
جیمین:اخیییی کیوتم
ات:خوبی؟(کیوت)
جیمین:آره خوبم تو خوبی؟(بیشتر عاشقش شد)
ات:منم خوبم
*پرش به ۳ ماه بعد
اینم پارت بیست عزیزانم
یکن استراحت کنم بعدش بازم میزارم کیوتا
۸.۱k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.