پارت

پارت ۴۵
کوک:جینو رد این شماره رو بزن
جینو:بله ارباب
کوک: تا نیم ساعت دیگه ردش باید زده شده فهمیدی
جینو:بله ارباب با اجازه
و رفت
__________
ات ویو
یه حس خیلی بدی داشتم امروز هانجونم فقط نگام می‌کرد و یه نیشخند میزد جلوی تلویزیون نشسته بودم که هانجون اومد کنارم
هانجون:اومممم ات
ات:هوم
هانجون:بریم جنگل
ات:اوممم بریم
هانجون:پس تو برو اماده شو
آت: باشه
آماده شدن و به سمت جنگل رفتن
_____
کوک ویو
جینو رد هانجون رو زد مثل اینکه داشتم به سمت جنگ_____حرکت میکردن
با چندتا بادیگارد. به سمت اون جنگل حرکت کردیم
ههههه برات دارم مستر هانجون
پرش به جنگل
ات و هانجون کنار رودخانه کوچیکی که دورش گلای با بونه رو گرفته بود پیاده شدن
ات:وای چه جای قشنگیه
هانجون:خوشت اومده
ات:آره خیلی نازه
هانجون:پس موافقی که اینجا هن بمیری
ات:ار....چی میگی
هانجون تفنگی که پشت کمرش قائم کرده بود رو سمت ات گرفت
هانجون:ههه فکر کردی چرا کوک از خونه بیرونت کرد هوم
ات:کار تو بود
هانجون:اوهوم ..... کیم ات زیاد عمر کردی و_____________________
بچه ها امروز میخواییم اسباب کشی کنیم برای اینه که کم گذاشتم
تا چند روز دیگه نمیتونم زیاد فعالیت کنم درک کنید
۹۵۰تایی شدیم
دیدگاه ها (۵۲)

انفالو کنید دیگه فیک نمیزارم_________________________پارت ۴۶...

پارت ۴۷کوک ویو انقدر نگران ات بودم که درد تیری که به دستم خو...

پارت۴۴لیا::هوی زنیکه فالگوش وایساده بودی ها.اجوما:ن نه خانم ...

پارت۴۳پرش به بیرون دادگاهکوک:ات ات:بلهکوک:حداقل میزاشتی طلاق...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

فیک ازدواج اجباری پارت ۸ ویو اتدستامون پر شده بود منم از گشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط